فلسفه برای کودکان پیش دبستانی(P4K)
دسامبر 9, 2011کارگاه ها
دسامبر 9, 2011
|
|
نوشتن؛ معنا کردن خود است
|
|
|
گفتگو با دکتر یحیی قائدی
سقراط طرفدار گفتگوی غیر مکتوب است؛ به خاطر همین، چیزی از خودش به جا نگذاشته است. در حال حاضر، دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاهی که میگوید:«گفتگو از نوشتن بهتر است و در آن، ارتباط دقیقتری برقرار میشود و هستیِ انسان از این ارتباط شکوفا میشود. دیدگاه دیگری هم هست:«عالیترین ویژگی انسان را در نوشتن میداند.» و شما کدام یک را توصیه میکنید؟ من، این دو را با هم ترکیب میکنم؛ یعنی هم به گفتگو علاقهمندم و هم معتقدم که نوشتن، عصاره و چکیدۀ ذهن انسان است. از یک منظر به نوشتن در دو سطح فردی و اجتماعی می توان نگاه کرد.. یعنی ببینیم نوشتن، چه کارکردهایی برای فرد و اجتماع و جامعه دارد. کارکرد فردی نوشتن در درجهی اول، معنا کردن خود است؛ کسی که میتواند بنویسد و مینویسد، دنبال این است که خودش را معنی کند و به تبعِ این، ابراز وجود کند. ابراز وجود، شیوههای مختلفی دارد، که مهمترین آن، نوشتن است؛ میخواهی بگویی که «من هستم». چون این را مینویسم، پس هستم. به خصوص موقعی که جامعه، محدود و بسته باشد، این کارکرد بهتر و بیشتر درک میشود. چون راههای دیگری برای آنکه بگویی «من هستم»، نداری. حتی اگر چاپ هم نشود، به امید اینکه بعدها ممکن است چاپ شود، باز هم این کارکرد را خواهد داشت. اگر نوشتهای در اختیار دیگران قرار گیرد و آن را بخوانند، موجب اعتماد به نفس نویسنده میشود. یعنی کارکردهای روانشناختی دارد که فرد به آن دست میزند و ذهنش را با آن میتواند منظم کند و خودش را نشان بدهد، و این به او اعتماد به نفس می دهد و باعث می شود خلاقیتش را بروز دهد. البته نوشتن خلاق و غیرخلاق را باید از هم جدا کرد، نوشتنی خلاق است که فرد واقعاً از درون خودش استخراج میکند و مینویسد؛ نه نوشتههایی که ممکن است بر اساس تعریف و ترتیب چیزها به دست آمده باشد. گرچه در آنها نیز ممکن است جنبهای از خلاقیت وجود داشته باشد. تا اینجا بخشی از کارکردهای سطح فردی نوشتن توضیح داده شد. سطح اجتماعی هم به همین نحو منجر به ارتباطات قویتر و بهتری میشود و منجر به انتقال و اشاعۀ دانستنیها میشود. همچنین منجر به بازتولید میشود؛ یعنی وقتی که شما مینویسید و دیگران میخوانند و واکنش نشان میدهند، دوباره تولید شده است؛ در واقع تکثیر مجدد میشود؛ اشاعه میشود؛ کارکرد مدنی دارد، به این معنا که نوشتنِ آزاد و خلاق، به رشد جامعۀ دموکراتیک کمک میکند و باعث رشد و افزایش زمینههای فرهنگیِ آن میشود. کارکرد دیگرنوشتن که شاید خیلی دور به نظر برسد، جنبه اقتصادی نوشتن است. یعنی دنیا مقداری از اقتصاد خود را روی نوشته میچرخاند؛ اعم از نوشتهای که به ترویج فرهنگی منجر میشود یا نوشتهای که دیگران را به بازدید از محل نوشته و نویسنده ترغیب میکند. به عنوان مثال کسی که عاشق آثار گابریل گارسیا مارکز است، ممکن است خیلی دلش بخواهد در آمریکای جنوبی زندگی کند. بسیاری از مردم دنیا به خاطر نوشتهها،( و نوشته هایی که منجر به تولید فیلم و سریال می شوند) عاشق اروپا یا آمریکا میشوند که به چرخش اقتصادی آنها کمک میکند. البته خرید و فروش مستقیم نوشتهها نیز مهم است، مثلاً همۀ تیراژ کتابی که در آمریکا وجود دارد، فقط در آمریکا به فروش نمیرود، بلکه در سراسر دنیا خریداری میشوند. چه اتفاقی میافتد؟ نویسندۀ آمریکایی، با یک کتاب زندگیاش را میبندد. در نظر بگیرید اگر کتابی۱۰۰ هزار تیراژ داشته باشد و در هر کتاب، فقط دو دلار بگیرد ـ که بیشتر میگیرد ـ در یک چاپ، ۲۰۰ هزار دلار کسب کرده است. یعنی ۵ سال درآمد سرانۀ یک امریکایی طبقه متوسط. یعنی با یک کتاب، ۵ سال ـ اگر نخواهد دوباره تولید کند و سرمایه گذاری کند ـ میتواند زندگی متوسطِ بالا داشته باشد. برای نویسندهای که ۵ سال تأمین میشود، چه اتفاقی میافتد؟ مینشیند دوباره مینویسد. حال در این فرایند، حلقههای به هم گره خوردهای بسیاری وجود دارد، که تنهادر مورد نوشتههای ادبی است. نوشتههای هنری، سینمایی، اقتصادی و انواع نوشتهها، هرکدام کارکرد خود را دارند. امروزه نوشتهی چاپ شده، با رشد اقتصادی و اجتماعی جامعه گره خورده اند. جامعهای که محصول نوشتاری آن، کم است، به همین مقدار رشد آن نیز همهجانبه نیست؛ به آن معنا توسعه یافته نیست. اگر بخواهیم نوشتن را در حوزهای برای کودکان یا دربارۀ کودکان یا از نگاه کودکان ببریم، چه باید بکنیم؟ تصور آن چیزی که شما از نوشتن کودکان دارید، یا دربارۀ نوشتن است، یا اینکه میگویید کودکان باید بنویسند. مسئلهای که وجود دارد، نداشتن یا ضعفِ فرهنگِ نوشتن است. چون ما در کودکی، لذت نوشتن را نمیچشیم، در بزرگسالی نیز برای نوشتنِ نیمصفحه عاجزیم. در بزرگسالی که خیلی سخت است کسی را وادار به نوشتن کنیم، پس قطعاً باید از کودکی شروع کنیم. در نظر بگیرید که بخشی از تاریخ ما، تاریک است. چون سیاستمدارهای ما از خودشان چیزی باقی نگذاشتند، برای اینکه خاطرات خود را ننوشتند. ولی در دنیای توسعهیافتۀ امروز، سادهترین آدمها نیز خاطرات خود را مینویسند؛ که حداقل خانوادۀ آنها تاریخشان را داشته باشد. در اینجا با دشواری روبرو هستیم. چون افراد نمینویسند، وقایع روزانۀ خود را یادداشت نمیکنند، رویدادهای مهم زندگی اشان را را یادداشت نمیکنند. این حالا یک مثال بود. همین یعنی اینکه ما بخشی از تاریخ را نداریم، منظورم تاریخ کلی کشور نیست، بلکه مجموعهای از آدمهایی است که در مملکت، به صورت سیاسی و غیرسیاسی نقش دارند. مثلاً در حوزۀ ما( علوم تربیتی، شخصیتهایی چون دکترشریعتمداری و دکتر شکوهی را داریم که ممکن است بعداً بخواهیم در باره زندگی آنها و افکار و آثارشان چیز هایی بنویسیم، ولی حداقل تا حالا چیزی نداریم و ممکن است از طریق مقالات و کتابهایی که نوشتهاند، چیزی از آنها نصیب ما شود. ولی میگوئیم اینها واقعاً چطور گذراندند؟ چی بودند؟ چی شدند؟ چگونه آمدند؟ در دلِ این گذر، چه حوادثی رخ داده؟ همچنینکودک باید یاد بگیرد وقتی چهلپنجاه ساله شد، بتواند اولین سال مدرسه و قبل از آن را مرور کند. بنابراین کودکان باید بنویسند و بیشترین تمرکز را در نوشتن داشته باشند؛ مخصوصاً نوشتههای خلاق، نه از روی کتابها. نوشتن در معنایی مد نظر من بوده و خلاق است که آدم از درون خود بیرون بکشد. کودکان اگر بتوانند یاد بگیرند که لذت ببرند و بعد محملی ساخته شود که در آن محمل، تشویق شوند، اعتماد به نفس و ابراز وجود، درآنها رخ میدهد. من هم چون یکی دوبار تأیید شدم، به نوشتن علاقه دارم. یکبار در دورهی دبیرستان بود که انشایی نوشتم- با اینکه معلمی داشتم که از لحاظ سیاسی در جبههی مقابل قرار داشت و الان هم نماینده مجلس است ـ و تشویق شدم. یک بار هم در دانشگاه، کارورزیِ نرفته بودم، ولی بیست صفحه در مورد آن نوشتم. استاد متوجه شد، اما گفت خیلی خوب نوشتی، با اینکه نشان میدهد کم به آنجا رفته ای! خب، اینها به من نشان داد که میتوانم بنویسم و باعث شد کمی لذت هم ببرم و خودم را قبول کنم. بنابراین باید چنین مورد توجه جدی قرار گیرد. آیا در سطح ملی، مسابقهی جدی داریم؟ برنامهی جدی داریم؟ مجلاتی داریم که نوشتههای برتر کودکان را انتخاب کنند؟ و خیلی ریزهکاریهای دیگر؟ دهها کار باید انجام داد تا کودکان به نوشتن علاقهمند شوند و بنویسند. در مورد فلسفه برای کودکان چطور؟ کودکان، مستعدِ فلسفه هستند و اساساً به معنایی که ما میگوییم، فیلسوفند. قوهاش را دارند، استعدادش را دارند. البته دیدگاهی هست که میگوید: ذاتاً فیلسوفند، ولی وقتی به مدرسه میآیند، در آنها کشته میشود. مدرسه قاتل روحیۀ فلسفی کودکان است؛ به این معنا که مشخصات اصلی روحیه فلسفی، تعجبکردن و سؤالکردن است، که همۀ کودکان آنها را دارند. اگر آنها را بهطور طبیعی رها کنی و کاری نداشته باشی، به تدریج فیلسوف خواهند ماند؛ همینطور میپرسند، همینطور تعجب میکنند، لاجرم فکر میکنند و پاسخ میدهند و… در محیطهای خیلی طبیعی، آدمهای مسنّی داریم که خیلی جا افتادهاند، چون خیلی با محیط های ساختگی سر و کار نداشتهاند، بنابراین عمیقتر و بهتر و دقیقتر هستند. میخواستم بپرسم بچهها همانطور که مستعد فیلسوف شدن هستند از نظرگاهی، مستعد نویسنده شدن هم هستند؟ یا باید آموزش ببینند؟ باید آموزش ببینند. بچهها به آسانی گفتوگو میکنند و فکر میکنند و همینکه زبان باز کند، سؤال هم میکند. اما برای اینکه بنویسد، حتی رونویسی کند، باید آموزش ببیند؛ این است که به آموزش جدیتری احتیاج دارند. در واقع نوشتن، باید تار و پود همهی برنامههای درسی شود، که مثلاً در درس علوم بتواند گزارش آزمایش خود را بنویسد یا در درس اجتماعی، گزارش بازدید از جایی. در درس انشا، به طور ویژه روی نوشتههای خلاق کار شود و نوشتن باید وظیفۀ همۀ معلمها باشد. معلمی احتیاج است که خودش اهل نوشتن باشد. یعنی معلمی که یکیدوبار بتواند کاری برای بچهها ارائه دهد؛ یک خاطره، یک دستنوشته، یادداشتی از جایی. ولی اگر هیچکدام از اینها را نداشته باشد، احتمالاً نمیتواند لذت نوشتن را به بچهها بچشاند. این برای خودِ من، واقعاً تجربه شده است؛ اگر به دانشجویان میگویم که برای نوشتن، فکر کنید ـ بارها این عمل را انجام میدهم و بچهها به وضوح میبینند ـ موضوعی را به آنها میدهم که از قبل نمیدانم. به آنها میگویم مورد خاصی انتخاب کنید تا همینجا با هم شروع به نوشتن کنیم؛ مدت دو ساعت در مورد آن فکر میکنیم و به جایی میرسیم. همینطور دو سه ساعت کلاس را اداره میکنم. خب این دانشجو که میبیند، قبول میکند اگر به او بگویم فکر کردن، صفت عالیای برای انسان است و باید این کار را انجام دهیم. ولی اگر من مرتب به اینها فکر کنم و نتوانم یک جمله فراتر از دانش مرسوم، جلوتر بروم، دانشجو حرفم را قبول نمیکند. معلمی که سر کلاس میرود و خاطرۀ قشنگ و جذابی را برای بچهها میخواند، یعنی آنها را تشویق به نوشتن میکند؛ بدون اینکه بگوید بنویسند. شما هر برنامهای که دارید، ابتدا باید معلم ان را پیدا کنید، کشف کنید و با آنها شروع کنید. هیچ عجلهای برای اینکه همهی مملکت بهیکباره اینطور شود، نیست. وقتی تجربههای معلمی، در یک مدرسه، در فلان جای مملکت که میبینید، بگیرید و مطالعه کنید و نشرش بدهید آن برنامه رشد کند. بنابراین باید خیلی به تدریج و کمکم به پیش بروید. ایا آموزش فلسفه به کودکان با نوشتن ارتباط دارد؟ کتاب: «نوشتن چرا و چگونه؟» ، کتاب « راهنمای آموزشی پیکسی است که توسط ماتیولیپمن» نوشته شده است این کتاب برای راهنمایی معلمان در زمبنه یاد دادن چگونه نوشتن به کودکان است و به معلمان می گوید که چرا باید نوشت، ولی به دانشآموز چیزی گفته نمیشود. یعنی ما هیچوقت سرِ کلاس نمیرویم که بگوییم نوشتن خوب یا بد است. به معلم، جنبههای مختلف فعالیتها و تمرینها گفته میشود و به بچه، یک کتاب داستان( پیکسی) داده میشود؛ فقط همین. معلم است که معلومات و … در اختیارش قرار گرفته میشود، تا بتواند بچهها را هدایت کند. بچهها در ابتدا از نوشتن شکوه دارند و ناراحتند. ولی همین، موضوعِ بحث میشود که نوشتن چرا سخت است و … . بچهها نیز در این مورد بحث میکنند و کمکم به سمت کارهایی که باید انجام دهند میروند. به این فرم است، نه اینکه بخواهد به صورت کتابی کاملاً آکادمیک باشد. با بچهها کار کرده است؛ اینکه اولاً چرا بنویسیم؟ و چگونگیاش، به صورتی است که توضیح دادم.
|