گزارشی از اجرای فبک برای مقصودی متفاوت
فوریه 25, 2019
جشن صدمین شمارگی مجله انشا و نویسندگی
مارس 4, 2019

معرفی و نقد کتاب چشم هوشمند دیوید پرکینز

نقد و بررسی کتاب
چشمان هوشمند:یادگیری اندیشیدن از راه مشاده در هنر
دیوید پرکینر
یحیی قائدی، دانشیار فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی
این رخداد عجیب شبیه چیزی است که پس از خواندن این کتاب با آن مواجه شدم. رخدا این است:” اخیرا تجربه های چند لایه، مداوم و مرتبط با همی ، تامل من در باره بدنم را به پیش می برند.نخستین آنها پدید آمدن این درک در من بود که باید در کارگاههای تربیت مربی فلسفه برای کودکان ام از هنر و آثار هنری به عنوان محرک استفاده کنم و از آن راه، هنر را با تفکر پیوند بزنم. این درکم کاملا شهودی بود. در همین راه برخی از آثار نقاشان بزرگ را مورد تفسیر و تحلیل قرار دادم که تجربه جالبی بود دومین تجربه تامل عمیقم در باره بدنم بود که مدت ها بود ارج و اهمیتش را فراموش کرده بودم و به سبب غرق شدن در ارزش و اهمیت عقلانی اندیشیدن، ناخود آگاه منجر به خفیف انگاری بدن و امور وابسته به او و از جمله حواس شده بود. سومین تجربه، مربوط به چالش های سخن گفتن بر بنیاد نگرش سقراطی و ارجمندی آن به نسبت نوشتن و نوشته بود. من که از سویی گفتار و گفتگو کردن را تشویق می کردم و بر این پندار بودم که عمده سو فهم های بشری ناشی از ناتوانیش در صریح، روشن و مدلل گفتگو کردن است، آرام آرام داشتم لذت نوشتن را می چشیدم و و از راه تجربه فبکی ام داشتم آن را با گفتار ترکیب می کردم و می رفتم راه نویی ای را تجربه کنم که هیچ کدام را بر دیگری برتری ندهم که با تجربه مجددی مواجه شدم. درک مجدد حواس و باز یابی اندوهم برای غربت حس لامسه و فقارت حس بویایی و چشایی در مقابل سر سلسله های حواس یعنی گوشایی و چشمایی. وقتی کتاب چشمان پوست را می خواندم داشتم تجربه دست اولی می کردم از فهم لامسه. که با پیشنهاد نقد و بررسی کتب چشمان هوشمند از سوی دکتر مهر محمدی مواجه شدم.
نمی دانستم که چگونه چیز ها این گونه در کنار هم قرار می گیرند تا تجربه های من در زمینه ای خاص متحد به پیش بروند. این نکته ای است که دیوید پرکینر در همین کتاب در فصل چهارم تحت عنوان شکاف های دانش و دام های هوش به آن می پردازد آنجا که اشاره می کند هوش تجربی در برخی موارد نمی تواند به ما بگوید که چه کنیم بلکه ما کاری را انجام می دهیم که باید انجام بدهیم گرچه نمی دانیم چرا. مثل ترمز کردن ماشین درست لبه پرتگاه جایی که حتی ما اگر نفس بکشیم به دره پرت خواهیم شد .
مواجهه با کتاب چشمان هوشمند از سویی شگفت انگیز بود و از سویی چالش بر انگیز. شگفت انگیز بود زیرا مرا بدون آنکه هوش تجربی ام بتواند توضیح دهد به مفاهیمی متصل می کرد که اخیرا با آن در گیر بودم و نیز می توانست پرسش های جدی ام را در باره هنر و تربیت هنری و بویژه آن گونه که من در پی آنم یعنی کاوش گری هنری بر بنیاد فلسفه برای کودکان، پاسخ داده و یا تعمیق بخشد و چالش بر انگیز بدان سبب که که من که داشتم می رفتم که سهم بقیه حواس را باز یابم و یا تا انجا که می توانم به تمدن بشری باز گردانم دوباره با شیوه ای از تربیت مواجه کرد که در انتهایش هنوز تسلط و استبداد با چشم است. از این رو به دکتر مهر محمدی گفتم که می خواهم جدی از خجالت دیوید پرکینز و طرفداریش از استبداد چشم در بیایم و و عدالت را میان حواس برقرار کنم و اگر بشود مدتی بشر را توصیه کنم به بستن چشمانشان تا شاید حواس دیگر اجازه بروز پیدا کنند. او مرا بر حذر داشت و گفت مرادش، برکشاندن قوت های این کتاب و قوت های درست نگریستن است.و من روز هایی درنگ کردم. . گاهی تا حد انصراف رفتم. چون هنوز در اندوه حس لامسه بودم.
با این حال خواندن کتاب را ادامه دادم و پذیرفتم که در ذیل استبداد چشم تفکر خودم را باز سازی کنم. تازه بود که از نگاهی دیگر کتاب را شگفت انگیز یافتم. متوجه شدم که در شرایطی که ما زیست می کنیم، حتا چشم نیز یک مستبد کوچک و صغیر است که نتوانسته حقوقش را بخوبی باز یابد. این کتاب کوچک و کم حجم بسی پر مغز و غنی است. برای بارور کردن نگریستن بطور کلی و نگریستن به هنر و آثار هنری به ویژه بسیار عالی است. در شراطی که درفرهنگ و نیز نطام آموزشی ما مشاهده کردن هنرمندانه بسایر غریب دور و مهجور است، ادراک پرکینر عالی و در خشان به نظر می رسد. سر عنوان های کتاب چنین است” هنر و هوش هنری، چشم هوشمند، چالش های نامرئی( دیده نشدن)، شکاف های دانش و دام های هوش، اختصاص دادن زمان به مشاهده، گسترش دادن و جذاب کردن مشاهده، عمیق ساختن و روشن ساختن مشاهده، سازماندهی کردن مشاهده و شکل دادن به ذهن از راه مشاهده.

در مقدمه کتاب به قلم ماری آن استانکوویچ در باره کتاب نکاتی آمده است که خواننده را از ارزش و اهمیت کتاب آگاه می کند:”پرکینز در توضیح لزوم نگریستن در هنر به صورت متاملانه دو نکته را یاد آوری می کند” ۱٫ آثار هنری در یک نگاه اجمالی همه راز هایشان را بر ملا نمی کنند۲٫ آثار هنری ابزاری هستند برای پرورش منش یا مشرب های فکری. او مدعی است هنر خصوصیتی بی نظیر برای حمایت از تعهد به عادتی فکری ای است که شتاب زده، تنگ، گیج کننده و پراکنده نیست” ص۱۰٫از نظر او نگریستن متفکرانه و متاملانه در هنر در مقابل مشرب های منفی فکری پیش گفته است. ” آثار هنری مشارکت شخصی ما را به پیش می رانند و ما را وادار می کنند که به جنبه های گوناگون شناخت توجه کنیم و به بسیاری از ابعاد تجربه انسانی متصل شویم” ص .۱۱
کتاب چشم هوشمند به نظر ماری آن استانکوویچ مشارکت بی همتایی است در ادبیات تربیت هنری در هم تنیده با کاوشگری منظم هنرمندان، نقادان هنری، تاریخ نگاران و زیبایی شناسان. پرکینز بر سودمندیهای ذاتی و غیر ذاتی تربیت هنری تمرکز می کند. او بحث می کند که مشرب فکری فراتر از استراتزیها هستند. یک وضعیت گرایشی احساسی و متعهدانه و مشتاقانه است . او می گوید گرچه فکر کردن در بیشتر زمان ها تحت تاثیر هوش تجربی بدون تمرکز یا وضوح صورت می گیرد و در برخی موارد هم به خوبی به ما خدمت می کند اما ما به هوش تاملی برای هدایت و مدیریت منابع عظیم هوش تجربی نیاز داریم . او به برخی راههای پرورش هوش تاملی از راه هوش هنری اشاره می کند که عبارتند از زمان اختصاص دادن برای تماشای آثار هنری و نیز جذاب و عمیق ساختن مشاهده و تفکر در باره آثار هنری. پرکینز همچنین شرح می دهد که آثار هنری مستلزم انواع گوناگونی از شناخت است. هر اثر هنری از ما می خواهد که او را از نو در نطر آوریم و درکمان از او را بر تجارب گذشته و انواع گوناگون دانش استوار کنیم. دانش و زمینه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی توانایی ما برای تفکر در باره هنر را تقویت خواهد کرد.پرکینز برای انتقال یادگیری از آثار هنری به یادگیری تاملی دورویکرد را پیشنهاد می کند رویکرد جاده کوتاه به معنی تمرین فراوان در بکارگیری مهارت های آموخته شده در زمینه های گوناگون و جاده بلند به معنی تفکر روی مهارت های در حال آموخته شدن و برقراری ارتباط فعال بین مهارت ها و دانش ها در زمینه های گوناگون. پرکینز همچنین بر وضعیت فکری تاکید دارد که هم جنبه مثبت دارد و هم جنبه منفی از نظر او هوش تاملی از راه هنر می تواند جلوی وضعیت های فکری منفی را بگیرد.
به دلیل زمان کمی که برای این بررسی در نطر گرفته شده در کنار توصیف و نیز قوت هایی که بر شمردم به چند تردید و پرسش در باره کتاب بسنده می کنم و بررسی طولانی را در فایل نوشتاری به زودی در اختیار قرار می دهم آن فایل بر وارسی دقیقتر فصل ها مبتنی خواهد بود. یکی از پرسش ها و تردید ها در باره خود مفهوم هوش و هوش تاملی است که به خوبی توضیح داده نشده و از هوش زیستی و عصبی تفکیک نشده است و این پرسش باقی است که امری که اکتسابی است تا چه اندازه می تواند هوش نامیده شود؟ پرسش دیگر در باره تامل یا فکر است. به نظر در اینجا پرکینز معنای تنگ و باریک آن را در نظر دارد و نه آن چنان که در فلسفه مطرح است . فکری که پرکینر در ارتباط با آثار هنری از آن سخن می گوید انگار فراتر از خود اثر نمی رود بلکه مبتنی بر خود اثر و ویژگی های آن است و در واقع وضعیت بی فکری تنها به سبب عدم مهارت و کمی یا فقدان دانش در باره آثار هنری است. در حالیکه تامل کردن فراتر از اطلاعات رفتن است و یکی از آنها درک فلسفه چیز ها و در این جا اثری هنری است و در واقع پاسخ به این پرسش است اثری هنری چه فلسفه ای را باز می تاباند ، تا چه اندازه نشانگر فلسفه هنرمند است و آن فلسفه چیست؟ هنرمند چگونه به جهان و انسان و .. می نگرد.