کافه فلسفه و مشاوره فلسفی
دکتر یحیی قائدی/ دانشیار فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی
کافه فلسفه یا فیلوکافه گر چه خودش یک شاخه از فلسفه کاربردی ست اما به ویژه در مشاوره فلسفی و گروهی میتوان از آن استفاده کرد.
میشود گفت همان منافعی که اجتماع پژوهش فلسفی در فلسفه برای کودکان ، برای مشاوره فلسفی داشت، کافه فلسفه هم میتواند داشته باشد.
یکی از رسالت هایی که میتوان برای مشاوره فلسفی در نظر ، کمک به جامعه به طور کلی است برای بهبود یافتن و، حال خوب پیدا کردن . گاهی شما بعنوان مشاور فلسفی ، منتظر مراجعینی هستید که به شما مراجعه کنند و شما از فرایند ها و تکنیک های مشاوره فلسفی کمک می گیرید تا به آنها کمک کنید. ولی گاهی شما به عنوان مشاور به طور کلی و ، مشاور فلسفی بویژه میتوانید کنش گر اجتماعی باشید و با حضور در فضاهای اجتماعی اقدام های فلسفی انجام دهید ، چنانکه هدف فلسفه کاربردی ست و مردم به گفتگو کردن با یکدیگر تشویق کنید. از این رو کافه فلسفه به مردم کمک میکند تا بیاموزند چگونه با یکدیگر گفتگو کنند. و در ضمن گفتگو آنها مهارت هایی چون استدلال کردن ، مخالفت و موافقت کردن ، خوب گوش کردن ، حرمت گذاشتن و برخی منافع جنبی دیگر مثل اینکه همه مردمان دیدگاه هایی دارند یا مردم ممکن است دیدگاه هایشان با ما متفاوت باشد ، یا ما یاد بگیریم به دلایل گوناگون دیگر نیز توجه کنیم نه فقط همان دلایلی که در ذهن خودمان داریم ، اینها همان منافع عمومی و اجتماعی کافه فلسفه است. ولی میتواند هدف های ویژه مشاوره فلسفی که کمک به مردم برای بهتر اندیشیدن ، و از این راه حل مشکلات مراجعان است را نیز به پیش برده و تسهیل کند.
کمک دیگری کافه فلسفه چون کمک کار مشاوره فلسفی این است که وقتی مردم در مکان های عمومی از جمله کافه ها گرد میآیند ،عمدتا درباره مسائلی گفتگو میکنند که مسائل عمومی جامعه است.
در جای دیگری مردم ممکن است چنین فضایی را نداشته باشند که گرد هم بیایند و پیرامون عمومی ترین مشکلات جامعه و چالش های حال حاضر جامعه صحبت کنند . وقتی مردم اینگونه گرد هم میآیند و پیرامون چنین مسائلی صحبت میکنند ، احتمالا آرام آرام میتوانند از راه همفکری و گفتگو برخی از مشکلات اجتماعی را حل کنند و در عین حال به صورت شخصی ، احساس بهتری از زیست اجتماعیشان داشته باشند.
از آنجا که فضای کافه فلسفه به صورت تعمدی ترتیب داده شده است، شرکت کنندکان واکنش منفی نسبت به رخداد های کافه نخواهند داشت. به نظرمی رسد مردم آمادگی ندارند در شرایط واقعی مورد نقد قرار بگیرند یا دلایلشان پذیرفته نشود، اما در شرایط کافه فلسفه آنها راحت با چنین چیزی کنار می آیند و این به آنها کمک می کند تا با دشواریهای تفکر منطقی خود آشنا شده و آماده شوند با مراجعه به مشاور فلسفی کاهش دهند.
برای ادراک کافه فلسفه میتوان «کافه» و «فلسفه» را تحلیل کرد. کافه یا قهوه خانه جایی است که مردم به سببهایی و دلیلهایی در آن گرد هم میآیند. به سختی ممکن است بتوان دلیلهای همهی مردم را فهمید ولی شاید استراحت کردن، نوشیدن چای یا قهوه و نگریستن به مردمانی که نمیشناسند و بعد آرام آرام تمایل پیدا کردن به گفتگو با آنها ، را بتوان از مشترکترین دلایل و سببها دانست. گاهی مردمان با کسانی که میشناسند به کافه میروند. وارسی دلیل این کار هم کمی دشوار و در عین حال ضروری است. دشوار بدان سبب که اگر قرار باشد ما صرفاً با آدمهایی که میشناسیم به کافهها قدم بگذاریم آن آدمها در خانه یا اداره یا جاهای عمومی دیگر هم یافت میشوند پس در کافه چه چیزی هست که درآنجاها نیست؟ ضروری است بدان سبب که ما قرار است که با مردمانی که در کافهها جمع میشوند فلسفیدن کنیم. مردم گاهی در خیابانها قدم میزنند و دلشان میخواهد مردمانی را که نمیشناسند تماشا کنند. مردم در این تماشا به دنبال چه چیزی هستند؟ آیا آنها میخواهند بدانند مردم چقدر با آنها تفاوت دارند؟ آیا آنها زیباترند؟ بلندترند؟ بهتر لباس پوشیده اند یا آنها مایلند بدانند که هر کس که در خیابان از کنار آنها میگذرد،به چه میاندیشد؟ در این صورت آنها چگونه خواهند فهمید؟ شاید پدیدار شدن قدم زدن فلسفی[۱]به همین دلیل بوده است و برخی نیز خسته شده و وارد کافهها میشوند. آیا آنها آنجا هم هنوز به این پرسشها میاندیشند؟ بقیهی مردم چه پرسشی دارند؟ این پرسشها ممکن است برای کسی که به خیابان ولی عصر[۲] یا دریاچه چیتگر[۳] برای «آدم تماشا» رفته باشد هم پیش بیاید.
فلسفه که در اینجا مراد همان فلسفیدن یا فلسفه ورزی است، گرچه هدف آن نه صرفا دست یابی به حقیقت بلکه در راه یافتن حقیقت بودن است. مردم را ورزش ذهنی میدهند تا برای این کار آماده شوند. تعجب آور است که ما از مردمان بخواهیم طرفدار حقیقت باشند یا اینکه راه حقیقتیابی را بپیمایند در حالی که پای رفتن ندارند یا اگر دارند اینقدر لاغر و نحیف است که در آن توانی برای رفتن نیست. فلسفیدن عضلههای مردمان را برای انجام مهمترین کارهای زندگانیشان آماده میکند. مهمترین بخش آن، یافتن «پرسش اساسی زندگانی» است. برای یافتن پرسش، مردمان نیاز دارند که عضلههای فرعیتر خود را نیز ورزش دهند. آنها نیاز دارند با مردمان دیگر گفتگو کنند و برای این کار لازم است بیاموزند که خوب گوش کنند. گوش دادن خوب و از «ظن خود یار دیگران شدن» سرچشمهی سوء فهمهای بشری است.
در سنت زندگانی غربی و زندگانی شرقی هر دو میتوان سر نخهایی از کافه فلسفه یافت. در سنت غربی چون سایر چیزها میتوان ریشه را به سقراط برگرداند. سقراط به دنبال گروهی از مردمان هر جا که میتوانست آنها را پیداکند، بود تا بتواند آنها را به گفتگو بکشاند و در بنبستی قرار دهد که وادار شوند فکر کنند. ورزشگاها، دکانها و کوچه و خیابان جاهایی بودند که سقراط با مردم گفتگو میکرد. از این رو سقراط را میتوان از مشهورترین تسهیلگران فلسفهی کاربردی دانست. گرچه پیش از سقراط نیز نیز میتوان سرنخهایی یافت که مردمان خود یا فرزندانشان را به مدارسی میفرستادند به این امید که آنها فکر کردن را بیاموزند. در دوران نو کافههای خیابانهای پاریس از همه مشهورترند. جایی که سارتر و و دیگر همکاران او در کافهها مهمترین نوشتههای خود را به تمدن بشری ارائه کردند. شاید به همین سبب باشد که کافه فلسفه به شکل امروزیش باز هم از فرانسه آغاز شد.
در سنت شرقی، به ویژه ایران، قهوهخانه یکی از مهمترین مکانهایی بوده است که مردمان گرد هم میآمدند و افکاراشان را رد و بدل میکردند. گرچه خیلی دشوار است که بتوان نام آن را کافه فلسفه گذاشت. گرچه نقالی و شاهنامهخوانی میتواند نمودی از فلسفهورزی و فلسفهی کاربردی باشد. دیگرانی که به کافهها دسترسی نداشتند شبها به ویژه شبهای طولانی زمستان در خانهها گرد چالهی آتش جمع میشدند و به داستانهای یکدیگر گوش میکردند. قصههای شب که مادرم برای ما میگفت یکی از مهمترین گردهماییهای ما در دوران کودکی بود. اخیرا در پرسپولیس جایی کشف شده است که نشان میدهد کارکنان در ۲۵ قرن پیش گرد هم جمع میشدند و با یکدیگر گفتگو میکردهاند گرچه از مضمون دقیق گفتگوها اطلاعی در دست نیست. تحت تاثیر سه مذهب بزرگ، خطابه و گوش فرا دادن به سخنان پیام آوران مذهبی بیشتر مرسوم بوده است تا گفتگوی عمومی و رور درو در شرایط برابر.
اما در دورهی اخیر و به ویژه سه دههی گذشته کافه به شکل فلسفیاش باز هم از فرانسه و سنت کافههای پاریس سر درآورد. بنیانگذار کافه فلسفه، مارک سوته[۴] که گاهی به او سقراط نو گفته میشد آرزومند باز آفرینی آگورا بود. آگورا در یونان باستان محل بازارهای عمومی بود. فیلسوفان و مردم عادی برای گردهمآییهای اجتماعی و گفتگو گرد هم میآمدند.
به باور سوته کافه فلسفه جایی است که مردمان گرد هم می آیند تا با یگدیگر صحبت کنند و نیاز نیست کسی همه چیز دان باشد بلکه فردی در نقش تسهیلگر، عنوانی را از میان مباحث مردمان انتخاب میکند و به بحث میگذارد. این علاقهی سوته باعث شد که او فلسفهورزی غیر رسمی را برای شهروندان پاریس تحت عنوان کافه فلسفه بنا کند. او نخست نام جنبش خود را کافهی سقراطی گذاشت و بعد در کتابی که در سال ۱۹۹۵ نوشت به توضیح کافه فلسفه به عنوان بخشی از آن کتاب پرداخت. (چاپلین[۵] ۲۰۰۷). گرچه ساندو[۶](۲۰۱۵) مدعی است بنیادهای نظری کافه فلسفه به هابرماس(۱۹۸۷) باز میگردد.[۷]
کافه فلسفه در تلاش است تا محیطی برای مباحث عمومی فلسفی تدارک ببیند که بتوان در مورد موضوعات متنوع بحث و گفتگو کرد. بدون آنکه مدام به فیلسوفان ارجاع داد.
نمونه اجرای یک کافه فلسفه
یحیی: آیا انسان مجبور است؟ چرا؟ یا مختار است؟ چرا؟ یک دقیقه فرصت دارید در یک جمله بنویسید یا هر چیز دیگری درباره جبر و اختیار، اولین نفری که میخواد جملشو بخونه:
سونیا : ما به مختاربودن در این عالم مجبوریم
یحیی: یعنی ما مجبوریم که مختارباشیم؟
سونیا :بله
یحیی: مخالفین؟سونیا یکی از مخالفین رو انتخاب کن
سونیا فائزه رو انتخاب کرد ودکتر قائدی گفت: فائزه بگو من مخالفم چون…
فائزه: من مخالفم..اما چون نداره! دلیل براش ندارم اما مخالفم.
یحیی: حرف بدون استدلال نمیپذیریم .فائزه یکی دیگه رو خودت انتخاب کن.
مهران: من فکر میکنم نمیتونیم صد درصد مختار باشیم چون بالاخره همیشه تو زندگی یک سری جبرهایی هست که اونا هم میتونن انتخاب آزاد دیگران باشند اما جبر ما هستن.
یحیی: مهران بگو من مخالفم چون ….
مهران: من مخالفم چون تو زندگی روزمره هیچ موقع آزادی تام دیده نمیشه.
یحیی: از آنجایی که ایشون معتقده ما نمیتونیم کاملا آزاد باشیم شما میخوای گزارشو رد کنی؟
مهران:بله
یحیی: چند نفر با مهران موافقن؟ مهران یکی از اونایی که دستشون پایینه رو انتخاب کن
هنگامه(بهم میگن خاله!) :من نتونستم دقیقا بگم که مخالفم یا موافق
یحیی: آیا مخالف مهرانی یا نه؟
هنگامه: از مهران خواهش میکنم که یک بار دیگه بگه من باید با چی باید مخالفت کنم؟
یحیی: پس الان تو با مهران مخالف نیستی؟
هنگامه : چرا من با ایشون مخالفم که ما مختاریم.
یحیی: نه شما الان فقط باید با مهران مخالفت کنی
هنگامه:خب مهران میتونه یک بار دیگه تکرار کنه؟
یحیی: نه نمیتونه!
هنگامه :پس منم نمیخوام صحبت کنم!
یحیی :شما یک نفر رو انتخاب کن و بهش بگو تا بهت بگه مهران چی گفته.
فائزه: مهران گفت که ما نمیتونیم صد در صد مختار باشیم چون تو زندگی روزمره آزادی کامل وجود نداره
یحیی: لاجرم گزینه سونیا رد میشه، حالا غیر از خاله(هنگامه) کیا با مهران مخالفن؟ فقط سه نفر مخالفن و چون بیشتر افراد با مهران موافقن گزاره سونیا رو رد میکنیم میریم رو گزاره بعدی
نفر بعدی که میخوادبگه کیه؟ آزاد
یحیی: پس گزاره سونیا که میگفت ما به مختار تام بودن در این عالم مجبوریم به یک فرم دیگه هم میشد باهاش مخالفت کنیم و این بود که آیا به لحاظ منطقی همزمان آدم میتونه هم مختار باشه هم مجبور یعنی دو چیز رو در خودش جمع کنه؟ (صدای همهمه حاضرین)
یحیی: ببینید اینجا مختار در برابر اجبار قرار داره
ازاد: خیلی با هم منافات نداره! مختار تام که گفتی مثل اینه که بگی وقتی گرما مییاد سرما میره
یحیی: این به لحاظ منطقی مشکل داره مثل اینه که بگی هم هستم هم نیستم
سونیا و آزاد با هم: بله میشه
سونیا: من میتونم یک جمله بگم؟ …نه نمیتونم!
یحیی : حالا فعلا داشته باش به عنوان سوال بعدا اگه وقت شد برمیگردیم حالا آزاد گزارشو بگه
آزاد: ما مجبوریم که مختار باشیم وگرنه بقای ما در خطر جدی خواهد افتاد
یحیی: آیا به نظر شما این خیلی با چیزی که سونیا گفته تفاوت داره؟
همهمه: نه نداره!
یحیی: هنگامه واسه خودت پچ پچ نکن!
هنگامه: واسه بقیه پچ پچ کردم (خنده حاضرین)
یحیی: حالا میتونی بگی آزاد چی گفت؟
هنگامه: من هنوز تمرین نکردم که بتونم با یک جمله و یک گزاره همه منظور رو هم دریافت کنم هم منتقل
یحیی: آیا میتونی بگی الان من از تو چی خواستم؟
هنگامه: شما از من خواستید در یک جمله بگم که آیا جبره یا اختیار؟
یحیی: چند نفر معتقدن که الان من اینو از هنگامه خواستم؟ یک نفر رو انتخاب کن که بهت بگه من ازت چی خواستم
هنگامه یکی از بچه ها رو انتخاب کرد (اسم نامشخص): دکتر گفتن که آزاد چی گفت
یحیی: چند نفر معتقدن این آخرین درخواست من از هنگامه بود؟(خنده و همهمه حاضرین)
یحیی: آزاد یک جمله گفت یا جمله آزاد رو متوجه میشی یا نمیشی اگه متوجه نمیشی باید دستو بالا کنی و بگی تا دوباره تکرار بشه و تا هزار بار ما حاضریم اینکارو بکنیم
هنگامه: عالیه!
یحیی: بنابراین باید گوش داد! حالا آزاد یک بار دیگه جملتو براش بگو
آزاد: ما مجبوریم که مختار باشیم وگرنه بقای ما در خطر جدی خواهد افتاد
یحیی: من پرسیدم که آیا چیزی که آزاد میگه با گزاره سونیا خیلی تفاوت داره؟ اونایی که موافقن دستاشونو بیارن بالا ،( اکثریت دستا بالاست)لاجرم چون گزاره سونیا رد شده گزاره آزاد هم رد میشه(شلوغی و صحبتهای درهم حضار)
یحیی: نفرسومی که میخواد گزارشو بخونه(دو نفر دستشون بالاست) آزاد یکی ازین دو نفرو انتخاب کن
فاطمه:من میگم رفتار انسان بر اساس اختیار اوست و نتیجه اون جبر و بر اساس قانون دنیاست
یحیی: کسی هست که حرفای فاطمه رو متوجه نشده باشه؟
فاطمه: میتونم منظورمو روشن کنم؟
یحیی: کسی هست که متوجه شده باشه؟ فاطمه یکی رو انتخاب کن
مونا انتخاب شد
یحیی بهش بگو مونا برای بقیه توضیح میدی
مونا: جمله اولشون که واضحه که رفتار انسان بر اساس اختیار اوست و به مسئولیتپذیری اون اشاره میکنه
یحیی :مونا فقط یک جمله رو بگو
مونا: رفتار انسان بر اساس اختیار اوست و نتیجه آن جبر و بر اساس قانون دنیاست
فاطمه :پس شما میگی هر چیزی سرو تهش جبره؟(همهمه)
یحیی: مخالفین فاطمه دستاشون بالا، حالا کسی هست که متوجه نشده باشه فاطمه چی میگه؟ فاطمه یکی از اونایی که دستشون پایینه رو انتخاب کن، بهش بگو شما متوجه منظور من شدی؟ چون کسی که دستش پایینه یعنی متوجه شده… خنده و همهمه حاضرین
یکی انتخاب شد: نمیدونم برداشتم درسته یا نه اما اینه که ادما بابت هر تصمیمی که میگیرن اختیار دارن اما نتیجه اون چه ازش راضی باشن چه نباشن به خاطر انتخاب خودشونه
یحیی: یعنی ما در انتخابهای خودمون آزادیم اما نتایج لاجرمه! یعنی من برم یه غذایی بخورم و وقتی خوردمش میره توبدنم و جذب میشه اینا دیگه نتایج لاجرمه،این جبره ! یعنی میخواد بگه اقدام اختیاری و نتایجش اجباری! مخالفین؟ چهار مخالف داریم، فاطمه یکی ازین چهار نفر رو انتخاب کن
نرگس:من اصلا متوجه نتایج اجباری نمیشم و فکر میکنم از اولش همون اجبار بوده ولی انگار خودمو گول میزنم
یحیی حرفشو قطع کرد: نرگس بگو مخالفم بهاین دلیل که….
نرگس : مخالفم به این دلیل که نظرم از اولین قدمش اجباره
مهران : وقتی یک چیزی رو انتخاب میکنی نتیجه اش رو هم انتخاب نمیکنی؟یعنی یک چیزی نتیجه چیز دیگه ایه!
خنده حاضرین به مهران! که الان داری چیکار میکنی؟
یحیی: الان دو تا آزاد داریم!!!( خنده حاضرین)
یحیی: نرگس دقیقا بگو با چی مخالفی؟
نرگس: من احساس میکنم وحتی اینجا اومدنم هم اجبار بوده و اختیار نداشتم
یحیی: دلیلش رو بگو
نرگس : دلیلش اینه که یک اتفاقهایی تو زندگیم می افته که میبینم من اصلا انتخابش نکردم و ازین میترسم و این باعث شده که اینطور فکر کنم هر اتفاقی می افته یک اجباره که از صبح روتین انجام میشه
یحیی: چند نفر فکر میکنن که نرگس اصلا استدلال کرده؟(ظاهرا هیچ کس) بریم سراغ مخالف بعدی و تنها به مخالفانی بپردازیم که استدلال کرده باشن
آزاد:من استدلالم اینه که رفتار همواره بر اساس انتخاب نیست بر اساس تعینات روانی میتونه باشه بر اساس عادت میتونه باشه بر اساس منش شما هم میتونه باشه
نرگس: میشه درباره تعینات یک مثال بزنی؟
مثلا در اسکیزوفرنی اختیار برای شما معنا نداره، رفتارها بازتابیه
آزاد میخواد بگه بسیاری از رفتارهایی که ما انجام می دیم متاثر از عواملیه که از پیش وجود داره ، پیش آیندهایی که الزاما دست ما نیست نه فقط برای بیمارهای روانی حتی برای بقیه هم
فاطمه : من فکر میکنم رفتار کلمه خوبی نیست همون اقدام رو مد نظر قرار بدیم بهتره
یحیی: اقدام یا عمل یا هر چی، کسی هست که متوجه مخالفت آزاد نشده باشه؟آزاد یکی از اونایی که دستش پایینه رو انتخاب کن
نرگس : هر رفتاری لزوما به دلیل اختیار و انتخاب آدم نمیتونه باشه میتونه عواملی از قبل ایجاد شده باشه و شاید ناخودآگاه داره اون رفتار رو انجام میده و ارادی نیست
یحیی : در نتیجه میتوان گفت که همواره رفتار انسان نیز انتخابی و آزادانه نیست طبق اون چیزی که آزاد میگه، کیا با آزاد مخالفن؟خب اکثرا موافقن پس نظر فاطمه رو رد میکنیم ، البته یه چند فرم مخالفت دیگه میشه با این کرد،کسی ممکنه بگه که شما به چه دلیلی رفتار یا اقدام رو از نتایجش جدا میکنی؟آیا رفتار و نتایج ماهیتا دو چیز مجزا هستند؟ کار دیگه که ما باید میکردیم این بود که اینجا در حقیقت دو ادعا هست یکی اینکه رفتار انسان بر اثر اختیار اوست یکی دیگه اینکه نتیجه رفتار انسان جبری است که میشد روش بحث کنیم. حالا که تونستیم یه ادعا رو رد کنیم لزومی به این نبود به بخشهای دیگه بپردازیم، حالا چند نفر معتقدن آزاد مخالفت نکرده؟ اکثریت موافقن که مخالفت کرده،پس تا اینجا سه تا ادعا رو درباره جبر و اختیار بررسی کردیم که این سه تا نتونستن مقبولیت این گروه رو بدست بیارن اولی سونیا : ما به مختار تام بودن در این دنیا مجبوریم ،دومی آزاد: ما مجبوریم مختار باشیم وگرنه بقا ما در خطر می افتد و به دلیل شباهتش با ادعای سونیا رد شد و سومی که متفاوت بوده ادعای فاطمه بود که میگفت رفتار انسان بر اساس اختیار اوست و نتیجه اش جبر و بر اساس قانون طبیعت و حالا دنبال ایده چهارم میگردیم، آخرین نفری که حرف زد کی بود؟ سونیا بود ، سونیا یکی از اینا رو انتخاب کن، مونا
مونا:جبر و اختیار در هم گره خوردند چون وجود هر کدام باعث درک دیگری میشود، پس هر دو در جهان حکم فرما هستن تا توازن برقرار شود
یحیی: همه اینها رو در یک جمله بگو
مونا:جبر و اختیار باهم در دنیا وجود دارند چون درک هر کدام منوط به دیگریست
یحیی : حالا دوباره یک جمله اش کن
مونا: من نمیتونم اگه کس دیگه ای میتونه بگه
یحیی: کسی هست که این دو جمله مونا رو یکی کنه؟ببین مونا سه نفر هستن یکیشونو انتخاب کن
آزاد: جبر و اختیار رو نمیتوان تفکیک کرد
یحیی: کس دیگهای می خواد چیزی بگه؟
فائزه: من فکر میکنم همون دومیش کفایت میکنه جبر و اختیار منوط به یکدیگرند
یحیی : کسی هست که فکر کنه ازاین دو جمله مونا یک چیز دیگه میتونه دربیاد؟ سونیا
سونیا: دنیا ترکیبی متوازن از جبر و اختیار است
یحیی : خب سه جمله داریم که بازنمای جمله مونا هستن، آیا میخوایم بگیم که جبر و اختیار لازم و ملزوم یکدیگرند؟ خب حالا چند نفر با اینکه جبر و اختیار لازم و ملزوم یکدیگرند یا منوط به یکدیگرند یا قابل تفکیک نیستند رو باهاش مخالفن؟
مهران: من با بخش توازنش مشکل دارم
یحیی: اون توازن رو ولش کن! نرگس یه سوال داره:
نرگس: من میخوام بدونم وقتی فکر میکنم جبر مطلقه چطور میتونم به این موضوع فکر کنم؟ اصلا ذهنم بسته است
یحیی: تو الان داری چیکار میکنی؟ تو سوالت چیه؟ درخواستت چیه؟
نرگس: میتونین کمکم کنید که من وقتی تو ذهنم اینقدر بسته ست و فقط به جبر مطلق فکر میکنم برام معنی نداره اختیار و آزادی
(همهمه حاضرین)
یحیی: مخالفین با مونا لطفا؟مونا انتخاب کن
مهران:من خودم معتقدم که بر خلاف حرفی که زده شد آزادی و جبر میتونن جدا از هم معنا داشته باشن یه نفر میتونه صد در صد زندگیش جبر باشه و برداشت کاملی از جبر داشته باشه ولی چون آزادی رو تجربه نکرده هیچ برداشتی از آزادی نداشته باشه در نتیجه اینا میتونن رابطه داشته باشن ولی این همیشه صادق نیست.
یحیی: چند نفر با مهران موافقنیا مهران رو متوجه شدن؟اونایی که متوجه نشدن یکی از کسانیکه دستشون بالاست رو انتخاب کنن تا براشون بگه
تامیا: یعنی اینکه جبر و اختیار رو نمیتونیم….. میشه یکی دیگه بگه!!(خنده حاضرین)
یحیی: تامیا یکی دیگه رو انتخاب کن
مونا: مهران میگه که آزادی و جبرلزوما جدا از هم درک نمیشن یعنی هرکدوم میتونن جدا از هم درک بشن
یحیی : مخالفین مهران؟ بعضیها مخالف نیستند چیکاره اند؟
حاضرین: نیاز به روشنگری دارن!
یحیی: مهران استدلال نکردی!
مهران: چون آزادی و جبر میتوانند جدا از هم درک شوند این جمله رد میشود
یحیی: چند نفر با این استدلال موافقند؟
آزاد: من متوجه نشدم
مهران: آزادی و جبر میتونن به صورت دو پدیده جدا از هم و بدون رابطه درک بشن، یعنی صرفا وجود آزادی برای درک جبر لازم نیست،میتونه کمک کنه به درکش اما لزومانباید جبر در آنجا باشد تا بفهممیم که آزادی چیه
یحیی:حالاموافقین مهران؟سه نفر موافق و مخالفت مهران رد میشه ، یه ادعا اینه که اینها لازم و ملزوم همند و یکی دیگه اینکه اینها دو پدیده جدا هستن
آزاد: من یه اعتراض دارم و اینه که سوال اصلی این بود که انسان مجبور است چرا؟ و مختار است چرا؟ و ایشون یه گزاره خبری گفته
یحیی: اشکال نداره این گزاره میگه که انسان هم همزمان و هم مختار است هم آزاد
آزاد رو به مونا: ما معتقدیم که اینها از هم جدا هستن و شما میگی یکی هستن و حرف من و شما یکیه
یحیی: چند نفر معتقدند چیزی که مونا گفته شبیه همونیه که سونیا و آزاد گفتن؟ دستا بالا باشه لطفا!
همهمه حاضرین
یحیی: پس شبیه نیستن
مونا: حالا جمله من رد شده؟
یحیی: نه هنوز! یه مخالف دیگه؟مونا به غیر از آزاد یکی دیگه رو انتخاب کن
فائزه:من درباره جبر و اختیار هیچ وقت نمیتونم دلیل بیارم
یحیی :خب دلیل بیار، ما تنها آدمهایی که استدلال دارن رو قبول داریم،حالا میمونه تامیا
وقفه در بحث به دلیل ورود سفارشات!
فائزه : هنگامه خیلی شوکه شده!
هنگامه : بله من دارم یاد میگیرم که با یه گزاره که باید به همه کلماتش فکر کنم منظورمو برسونم
یحیی : البته اینایی که شما میگی منافی نیست ممکنه لازم باشه که بیشتر دربارش بحث کنیم ،خب تامیا مخالفتتو عرضه کن
تامیا: من با مونا مخالفم به خاطر اینکه از نظر من اختیار یا حتی جبر رو میتونی انتخاب کنی اینکه مجبور باشی یا نباشی رو هم میتونی انتخاب کنی
مهران : اگه بشه جبر رو انتخاب کرد جبر معنی پیدا نمیکنه ،جبر یعنی انتخاب نداشتن!
یحیی: مهران!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! و خنده حاضرین
البته نهایتا باید به همچین گفتگویی رسید به شرط اینکه مهران و تامیا صحبت کردن بقیه رو گوش بدن . بعد مهران سکوت کنه بعد نفر بعدیک ه باید واکنش نشون بده اتوماتیک وار خودش اینکارو بکنه همیشه نباید یه آدم اینجا نشسته باشه کنترل کنه،حد طبیعیه گفتگو اینی نیست که ما الان انجام میدیم. ما داریم تمرین میکنیم که نهایتا آدمها خودشون تو جامعه بدون اینکه آقا بالا سری داشته باشن گفتگو کنن،یعنی اگه مهران اولین نفری شد که شروع کرد باید حرفشو بزنه و سکوت کنه نفر بعدی باید موضعی بگیره، یعنی مثلا یا بخواد از مهران حمایت کنه در رد تامیا یا میخواد با مهران مخالفت کنه در حمایت از تامیا. وقتی هم حرفشو زد باید ساکت بشه، قائده هاش اینه که کوتاه بگه و اضافه گویی نکنه،ما میخوایم که این اتفاق بیفته، یعنی آدم حرفشو بزنه وایسه و نفر بعدی باید فکر کنه که باید چیکار کنه؟ ممکنه توضیح بخواد یا مخالفت کنه یا سوال بپرسه، منتها باید همواره یه نفر حرف بزنه و بقیه گوش بدن. اگه این اتفاق بیوفته نیازی نداره که همواره یه نفر دائما برای صحبت وقت بده اتفاقا تسهیلگر میخواد این نقش دیگه وجود نداشته باشه ، الان مخالفین تامیا دستاشونو بالا کنن همینجا میتونیم تامیا رو رد کنیم. اما میتونیم یه مخالف رو انتخاب کنیم تا صحبت کنه
مهران: من فکر میکنم چیزی که تامیا گفت این بود که اینا میتونن منجر به هم بشن و جبر خودش نوعی آزادیه
یحیی: چند نفر معتقدن که مهران تامیا رو خوب منعکس کرده؟اکثرا مخالف، خب یکی دیگه از مخالفین رو انتخاب کن
نرگس ایشون گفتن جبر رو میشه انتخاب کرد
یحیی: نه ایشون گفت همواره ما آزادیم چون جبر رو هم میتوانیم انتخاب کنیم،حالا کی با تامیا مخالفه؟
یحیی : فرزانه؟
فرزانه: من گیج شدم !
یحیی: یکی از اینایی که دستشون بالاست رو انتخاب کن بهش بگو دلیل مخالفتشو با تامیا بگه؟
آزاد : ایشون معتقده که ما همواره آزادیم حتی در انتخاب جبر،من میگم اینطور نیست،یه بچه ای پشت یه مادری داره گدایی میکنه تو سرمایی که برف و بارون میاد، این بچه آیا این شرایطو انتخاب کرده؟نه ! اون کسی که داره گلفروشی میکنه….
تامیا و مهران حرفشو قطع کردن
مهران: اون توانایی انتخاب نداره!!
آزاد رو به تامیا: خود شما حجابتون اختیاریه؟؟من خیلیا رو میشناسم اختیاری نسیت
تامیا : بله خودم انتخاب کردم
یحیی: الکی نگو تو خودت جز شورشی ترین آدمایی!! (خنده حاضرین )کاری که آزاد کرده ارائه یک شاهد است برای رد اون ادعا منتها یه کار دیگه ای هم با ادعای تامیا میشه کرد ، خب هنگامه میخواد جمله تامیا رو اصلاح کنه
هنگامه:من فقط میخوام کلمه هموارشو بردارم، همواره اینطور نیست ،ولی میتوانیم برخی از جبرها رو انتخاب کنیم، شاید من نتونم مثل شما در یک گزاره کامل بگم ، براتون یه مثال میزنم ، من بعضی وقتها خودمو مجبور میکنم که از همسرم اطاعت کنم، این بخشیش عقلیه که من جبر رو اختیار میکنم، بعضی وقتها ما از قانون اطاعت میکنیم و میدونیم اون قانون کشوره و شاید هم دوسش نداشته باشی
یحیی: آیا وقتی شما چیزی رو آزادانه انتخاب کنی بازم جبره یا انتخابه؟
هنگامه: اونم انتخابه چون شما جبر رو انتخاب میکنی
یحیی : یه رای میگیریم عبور میکنیم،چند نفر هنوز به تامیا رای موافق میدهند؟مخالفت تامیا رای نیاورد
مخالف قوی جمله مونا ؟ اگر نبود فعلا این را به عنوان جمله میپذیریم
آزاد: من مخالفم به این دلیل که شما میگی قابل تفکیک از هم نیستن اما من میگم میشه چون بحث اراده آراد میگه شما الان اینو بخور یا نخور من میتونم نخورم یا میتونم هیچ کرومو انتخاب نکنم
یحیی: ایشون میگه جبر و اختیار هم قابل تفکیکن و هم نه
مونا: خلاصه مخالفتتون چیه ؟
آزاد : من میگم اینها منوط و قائم به یکدیگه نیستن مثلا من به شما میگم بین دو چیز یکی رو انتخاب کن و شما میتونی هیچ کدومو انتخاب نکنی این اراده ازاد شماست، چه ربطی به جبر داره؟
مونا : من به طور کلی گفتم نه در یه مورد کوچیک
مهران : اگه حرف شما راست باشه در یک مورد کوچیک هم باید درست باشه
یحیی: موافقین آزاد؟ ….خب جمله مونا رو نگه میداریم، میخوایم بحث رو ببندیم ، خب هر کس جمله شو نخونده بخونه ،از فرزانه شروع میکنیم
فرزانه:انسان مختار است بین تمام جبرهایی که داره یکیشو انتخاب کنه
فائزه: من به جبر معتقدم چون خوابهایم تعبیر میشوند
هنگامه:ما مجزا از شرایط محیطی که در اون قرار گرفتیم نیستیم و هر انتخاب و اختیار میتواند نشانه یک جبر باشد
یحیی: میخوای بگی حتی انتخابهای ماهم اجباریست؟
هنگامه : میتواند باشد
زینب: من مختارم چون دارای قوه اراده و تعقل هستم
مهران: داشتن اختیار و آزادی خودش نوعی جبر است و آزادی خودش منجر به جبر میشود یعنی این آزادی جبر است و جبر میتواند منجر به آزادی شود
اکرم: انسان در جبر است
یحیی: بنویسید چه آموختید و چه احساس یا نظر یا پیشنهادی دارید
منم معتقدم که ما به طور پیچیده ای مجبوریم. همه مافکر میکنیم الان خودمون انتخاب کردیم که بیایم اینجا کسی هست که بگه من اجبار داشتم؟ (نرگس قبلا اینو گفته بود) مثلا هنگامه شما اگه فائزه رو نمیشناختی الان اینجا بودی؟نه پس یک عامل اجباری در حضور تو موثر بوده ،
آزاد: این تعریف جبر نیست
یحیی:اجبار یعنی عواملی هستن که ما انتخابشان نکرده ایم و انها روی انتخاب های بعدی ما تاثیر میگذارند، بدون اینکه ما بدانیم. به همین دلیل میگویم ما به طرز پیچیده ای مجبوریم. مثلا اگه کسی برای من یک بریده روزنامه ای درباره فلسفه برای کودکان نمی آورد نمیتونستم که الان اصلا اینجا باشم . پس اونه که منو مجبور کرده بیام اینجا. حالا این تازه عواملیه که ما به یاد میاریم هزاران عامل پیچیده دیگه هست که مارو به پیش میبره فرض کنید اگه یک میلیارد عامل منو وادار نکرده بود که اینجا باشم
مونا : خب این به نظام علت و معلول مربوطه و من همچین نظامی رو قبول ندارم
یحیی: خب پس اگه این نباشه پس نظام چی باشه؟
مونا:هیچی!
یحیی:خب اصلا علت و معلول هیچ، خلاصه تبیین که میخواد.
مونا: شما زمان و مکان رو یک واقعیت مسلم میدونید اما من به لازمانی و لا مکانی عقیده دارم
اگه به لازمانی و لامکانی عقیده داشته باشی که اساسا مجبوری
اما حرفای شما مربوط به زمان و مکان میشه
یحیی : قضیه این نیست قضیه عوامل پیچیده ایه که فهمش ساده نیست مثل نظریات پیچیده ما میل داریم که برخی از انتخابهایی که انجام میدهیم از روی اختیار بدونیم طبق تعریف ظاهری هم همینه انسانها برای انتخابشون یک سری سلسله ای از رخدادها را در نظر نمی آورند صرف نظر از علت و معلول بالاخره سلسله ای از رخدادها باعث شده الان تو مونا باشی یا نه؟
مونا:نه! من کلا سلسله رو قبول ندارم
آزاد:اراده جز اصلی انسانهاست چون سیستم مجازات بر پایه اختیار بنا شده
یحیی: اون یه بحث دیگه ایه!شما یه مفهوم دیگه ای رو گفتی این یک سوال دیگست، که جای دیگری باید جواب داده شود. ما که نمیگم آدمها هر کاری خواستن بکنن ما داریم یک تبیین علمی فلسفی از وضعیت جبر و اختیار آدمی انجام میدیم، در مورد اینکه آدمها به دلایلی تصمیماتی برای زندگیشون میگیرن رو بررسی کنیم ببینیم که چه مقدار از عوامل رو تصمیم گیری آدمها تاثیر داره.
ارزیابیها
یحیی: ما به طرز پیچیده ای مجبوریم. احساس: بازم خوب بود.
نرگس: احساس خیلی خوبی دارم مخصوصا از اینکه توی این جمع هستم ، بیشتر به عقیده خودم پایبند شدم
مونا:آموختم که جبر و اختیار بازی مفاهیم است و حس میکنم ادراکهای متفاوت هم مرا میترساند هم امیدوار میکند و گیجتر میشوم که کجام!
سونیا:احساس میکنم که تمامی جوابها احتمالی است بعضی ها مستقیم تر است و روزگاری باید تمام جهان بر همگان عیان شود ممنون از تمام بزرگواران اما من همچنان معتقدم که ما به مختار تام بودن در این عالم مجبوریم
فرزانه:احساس میکنم وارد دنیای خودم شدم و یاد گرفتم چطور باید بحث کنم تا مفید واقع بشه
فائزه: حسم عالیه و حس اولین جلسه ای رو داشتم که سر کلاس دکتر قائدی بودم. اون موقع درباره حسم گفتم که یاد گرفتم مثل بچه آدم گوش بدم و ادعامو با یه جمله بیان کنم دوباره همون چیزا برام تداعی شد
هنگامه: آموختم که بدون صحبت طولانی با ایجاز منظور و اعتقاد خودمو بیان کنم بعد از قرار گرفتن در این جمع حس خیلی خوبی دارم اما همچنان به اعتقاد خودم پایبندم
زینب:من درباره جبر و اختیار به نتیجه قطعی نرسیدم، اما همچنان اختیار رو میپسندم مثل همیشه حس آرامش و درگیر شدن ذهن
فاطمه : من احساس میکنم بیشتر از هر لحظه دیگه ذهنم درگیر شد و حالا حس خیلی خوبی ندارم که چرا زودتر نتونستم تو یه همچین جمعی باشم ،چیزی هم که یاد گرفتم این بود که بتونم با یه جمله احساسمو بیان کنم
مهران:احساس گمراهی و کمی عصبانیت میکنم چون آموختم نگاه افراد به جهان در سطحی ترین چیزها هم میتواند متفاوت باشد و نگاه من نباشد
آزاد:آموختم با هر گفتگو یک دریچه جدید به رویم باز میشود که دست کم یکی از پیش فرضهای من تعدیل یا فعلا معوق میشود ،حسم خوب بود لذت بردم اما گرسنگی کمی آزارم داد
تامیا: من یاد گرفتم که اگه تسهیلگر نباشه ما هنوز نمیتونیم با هم گفتگوکنیم. احساسم اینه که بیشتر از قبل تشنه گفتگو هستم ولی هنوز وقتی حرفامو نمیزنم اذیت میشم
یحیی : باید وقت بیشتری داشته باشیم تا به آدمها اجازه پرت و پلا
گفتن هم بدهیم تا خودشون برگردن تو جاده!
[۱] Philosophical walking
[۲] Vali-e-Asr
[۳] Chitgar lake
[۴] Marc Suatet
[۵] Chaplin
[۶] Antonio Sandu
[۷] بخشی از این یادداشت پیشتر در کتاب کافه فلسفه به چاپ رسیده است