Theoretical Foundations of Philosophy for Children
آگوست 16, 2021
The Adventures of Saina:Philosophy for Chidren Currciulum  with  Facilitaors Instrauctional Manual 
سپتامبر 3, 2021

از ورزش همگانی تا فلسفه برای همگان/ فرهاد بامداد

از ورزش همگانی تا فلسفه برای همگان

بسیاری یا بیش تر مشکل های ما در زندگی و جهان به کژفهمی خودمان و در کل آدمیان باز می گردد.چند روز پیش بود که به سبا همسرم گفتم:گمان می کنم که اساس و پایه جهان در کژفهمی گذاشته شده است و انگار از اساس امکان فهماندن درست خود به دیگری و شاید فهمیدن دقیق دیگری ناممکن است.خود من بار ها به ستیز و جدال با چیز هایی پرداختم که از اساس بعد تر دریافتم که ایراد در گیرنده بوده و نه فرستنده به هر روی گریزی انگار از یورش به آسیاب ها برای ما فرزندان دون کیشوت نیست.

یکی از پرشمار چیزهایی که نادرست فهمیدم و با آن مخالفت کردم و بعدتر از کم دانی خود شرمگین گشتم،ضدیت خام من با فلسفه برای کودکان در ایران (جریانی که دکتر یحیی قائدی پایه گذار و جدی ترین چهره ی دنبال کننده ی آن هستند) بود.همیشه در سخن و نوشتن و هم اندیشی بر این ایستار پای می فشردم که بیشینه مردم ایران هیچ از فلسفه و بنیان های آن نمی دانند و حتی شمار بالایی از دانشجویان رشته فلسفه هم از افلاتون و ارستو هم خطی نخوانده اند(مرادم نوشته های خودشان است نه نوشته های  فشرده و ساده ساز دیگران درباره آن ها در کتاب های درسی/دانشگاهی)و در پهنه زندگی همگانی هم هنوز ما به بنیان های اندیشه دکارت و بیکن نرسیده ایم در چنین شرایطی سخن از فلسفه های پسانو و پساساختار گرا و برای کودکان بیش از هر چیزی شیک جلوه می کند و به کار ویترین می آید نه زندگی در گل مانده ما،پیرامون اندیشه های پسانو و پساساختارگرا هنوز بر همان ایستار هستم و حتی به کارایی آن ها در خود جامعه هایی که در آن ساخته و پرداخته شدند هم بدگمان گشتم اما از اساس با درک درست و از نزدیک فلسفه برای کودکان به میانجی دکترقائدی از اساس دیدگاه من پیرامون فلسفه برای کودکان دگرگون شد.

هرچند که می پذیرم بخش بزرگی از مشکل در کژفهمی من از جریان فلسفه برای کودکان به خودم باز می گردد،اما با تمام علاقه و احترامی که برای کوشندگان بی مزد و منت این جریان در پیش خود قائل هستم نمی توانم واقعیت را نگویم که بخشی از این کژفهمی هم به دقیق خود را نشناساندن خود کنش گران این پهنه باز می گشت.به زبان ساده تر اگر با خود دکتر قائدی و شیوه کنش و اجرایش مواجهه مستقیم رخ ندهد تا کرانه ای می توان به فلسفه خوانان و فلسفه دوستان و فلسفه شیدایان حق داد که با این جریان همدل نشوند.به دو دلیل یک شمار زیادی از کنش گران این پهنه با خود فلسفه ناب بسیار بیگانه هستند و دوم به جای همگانی سازی به ساده سازی می پردازند و دگرگونی این دو از زمین تا آسمان است.

 

از کودکی در تمامی پهنه ها تلاش برای پرورش درست من شد که هیچ کدام به نتیجه دل خواه آن دو عزیز که همه چیز خود در این راه گذاشتند،نرسید(نه پزشک شدم،نه مهندس الکترونیک،نه قدم به نزدیکی دو متر رسید و در نزدیکی یک متر و هشتاد پنج ایستادم،اضافه وزن شدید دارم و نه انگلیسی من به خوبی که می خواستند شد و …)اما تجربه زیسته ام سبب گشت به درک و دریافت درست بسیاری از چیز ها در درازای زمان برسم از جمله اهمییت ورزش همگانی.

پیش از رفتم به دبستان ژیمناستیک کار می کردم و هم زمان با آموختن خواندن و نوشتن شنا یاد گرفتم، بعدتر تابستان ها بسکتبال تمربن می کردم و شنا و در راهنمایی تکواندو از دبیرستان آن قدر چاق شدم که در زنگ های ورزش هم از کلاس بیرون نمی رفتم و تا امروز جز شنا کردن ارتباط من با انجام ورزش به شکل کامل بریده گشته است.(هیچ برنامه ای هم برای ادامه زندگی جز تماشای ورزش و شنا کردن پیرامون ارتباطم با ورزش ندارم).

چندی پیش من و همسر به کرونا دچار گشتیم و بک ماهی از خانه بیرون نشدیم در این مدت به بسیار چیز ها اندیشیدم،زندگی،مرگ،مادرم و پدرم که معنای استوار خودگذشتگی هستند،رابطه عارفانه ام با مادرم،شرایط کشور،معنای عشق و زندگی باهم و … از جمله نقش ورزش و فلسفه در زندگی ما(فراتر از تماشا یا خواندن آن ها بلکه کاربردشان).

نکته بسیار جالب این بود که من از سبا گرفتم و بعد از او گرفتار گشتم اما او پس از سه چهار روزی او برخاست و پرستار من گشت که یک ماهی را دقیق زمین گیر شدم و ده روزی را بسیار بسیار سخت گذراندم(دست مریزاد پرستارم).در آن روز های سخت اهمیت دو چیز برای من بیش از همیشه آشکار گشت و به ضرورت آن ها پی بردم ورزش همگانی و فلسفه برای کودکان یا آن گونه که من دوست می دارم بخوانمش فلسفه برای همگان.

پزشکان همیشه از مشکلات پرشمار چاقی برای بدن می گویند و از جمله پیرامون کرونا هم می گفتند که بدن های چاق میزبانی بسیار بهتری برای ویروس هستند من این را ندیدم بلکه زندگی کردم سبا که گرمی اضافه وزن ندارد چگونه گذر کرد و من چاق چگونه؟خوب در آستانه المپیک و لحظه شماری من برای آغاز و تماشای آن بوِیژه کشتی هایش پر برای من آشکار گشت که اگر نیم که هیچ یک چهارم وقتی که به تماشای ورزش گذراندم را به انجام آن سپری کرده بودم،به هنگامه بیماری برای من بسیار بهتر بود.در یادم به دوره کردن دقیق تمامی روز های ورزش کردنم زیر نگاه مربیان پرداختم از پیشا دبستان تا … واپسن بار. نکته ای مهم به چشمانم آمد از مربی ژیمناستیک و شنا و بستکبال و تکواندویم به گونه ای کار خودشان و ورزش کردن ما را جدی می گرفتند که انگار آن ها محمد بنا هستند و ما حسن یزدانی.

باید دقیق قوانین را به مانند المپیک رعایت می کردیم،مربی بسکتبالم در دبستان خطای راننیگ را هم از ما می گرفت!پرشماری از کسانی که در بزرگسالی با آن ها بستکتبال تماشا کردم گرفتن این خظا در  NBA را هم زیاده روی و سخت گیری بر می شمارند،اما نکته دقیق در همین جاست مربیان ورزش در باشگاه ها به دنبال ساده کردن ورزش نبودند بلکه در تکاپوی همگانی کردن و شاید رخ نمایندن قهرمانی از میان پرشمار شاگردان خود بودند.

حال نگاهی بیاندازیم به وضعیت ورزش در سامانه آموزشی ما کم اهمیت ترین زنگ(هفته ای تنها یک بار) بی امکانات و در حیاط هایی که گاهی از حیاط های خانه های قدیمی هم کوچکتر است.در بسیاری از کشور های گسترش یافته هر روز  یا یک روز در میان زنگ ورزش دارند با امکاناتی بیش تر از باشگاه های ورزشی ما(نگاهی کنید به امکانات یک دبیرستان عادی در ایالات یکپارچه در فیلم فیل شاهکار گاس ون سنت)آن ها نیک دریافته اند که هر چه در ورزش هزینه کنند سرمایه گذاری است نه خرج!چرا که اگر نکنند باید چندین برابر آن را در آینده خرج درمان روان و بدن مردمان کنند،این از اهمییت ورزش همگانی که همگان یا بیش تر افراد دارای کمینه هوش و خرد اهمیت آن را دریافته اند.

حال باز گردیم به اهمیت و نقش فلسفه برای کودکان(یا همان فلسفه برای همگان)که از دیدگاه من نیاز به آن و اجرایی شدن آن در اکنونیت ما از ورزش همگانی هم بیش تر است چرا که اگر فلسفه همگیر شود بی گمان جامعه خردمند به سوی ساختن تن های سالم هم خواهد رفت.

ما چگونه گرفتیم؟من عاشق به سینما،نمایش،رستوران و کتاب فروشی رفتن هستم از روز آغاز همگیری پای خود را به این مکان ها نگذاشتم در نزدیک دو سال گذشته تنها یک بار به خانه پدر و مادر همسرم رفتم و…من از سبا گرفتم و سبا که آموزگار زبان است از یکی از شاگردانش.شاگردش چگونه گرفت از جشن زادروزی که می شد نگرفت.نکته مهم و قابل ایستادن و چشم دوختن ما که در آن جشن نبودبم و اگر دعوت هم بودیم نمی رفتیم اما نزدیک به تمامی بزرگسال های شرکت کننده در آن جشن پزشک بودند و بیماری در آن جشنی که دو پزشک برای فرزندشان گرفته بودند و شمار دیگر پزشک همراه فرزندان های خود به آن آمده بودند پخش شد و گردید.

پرسش پزشکان عزیر که خود در خط نخست این جنگ هستند(و سزاوار یزرگداشت ملی) چرا این کار را با خود،فرزندان و دیگران کردند؟

پاسخ من نداشتن نگاه پرسش گر از سوی آن ها  به خود،زندگی و جهان است.چرا جشن زاد روز می گیریم؟مگر نه برای پاسداشت زندگی و یادآوری اهمیت آن برای خود و دیگران؟پس چرا باید جشنی را که بهانه به زندگی آمدن برپا کردیم به بهای مرگ پردازیم و آن را به مکانی برای گردن کشی مرگ و سوژه یافتن آن بدل کنیم؟چرا؟اهمیت این جشن ها در چیست؟که به بهای جان خود و دیگران حتی شده پنهانی آن را برگذار می کنیم؟مگر نه این که به گفتآورد روان شاد انجوی شیرازی”تاریخ نبود که نوروز بود” و من هم بر بنیاد سخن آن بزرگوار می گویم که گر تاریخ از میان رود نوروز خواهد ماند که آن جشن زنده شدن زمین و دوباره نفس کشیدن آسمان است و بی نیاز از برگذاری از  ما به هنگامه همگیری. پس چرا به بهانه نوروز خود کشی می کنیم یا جشن زاد روز یا جشن عروسی و…

دلیل آن است که در آن دوازده سال در کنار پرشمار چیز های بی کاربرد و گاهی خطرناک که یاد می دهیم و آموزیم،آموختن پایه ای ترین نکته را با خودآگاهی فراموش می کنیم و آن هم پرسش گری است.نتیجه پس از ۱۲ سال بیشینه آن هایی که پزشک هم می شوند(که به گمانه سامانه آموزشی ما مهم ترین برون داد آن و نخبه ترین افراد آن هستند) نه روان خردمند دارند و نه تن نیرومند.

راهکار:

نخست،بیدار شدن از خواب جذمی در نگاه به فلسفه و فهم این که فلسفه برای کودکان گر درست اجرا و آموزش داده شود تلاش برای همگانی کردن ینیان فلسفه است و نه ساده سازی و پیش پاافتاده کردن آن.

دوم،تلاش برای افزایش سهم ورزش در برنامه درسی و جدی گرفتن آن با دادن  امکانات و زنگ های پرشمار به آن در درازای هفته.

سوم،گنجاندن  فلسفه برای کودکان در برنامه درسی و تشکیل سازمان برای گسترش و آموزش آن.

مگر نه این که همگان نخست کودک هستند و بعد بزرگ سال می شوند و مهم ترین بخش برنامه فلسفه برای کودکان آموزش پرسش گری از خود،زندگی،جهان و دیگری است، و این پرسش گر نبودن یکی از مهم ترین کم داشت جامعه گسترش نیافته ما؟

فرهاد بامداد ۲۹ امرداد ۱۴۰۰(سال مرگ)