پایان نامه ها و پژوهش ها
دسامبر 19, 2011
بررسی چالش ها و فرصت های آموزش فلسفه به کودکان و ارائه الگویی مطلوب برای آموزش و پرورش ایران
دسامبر 19, 2011

P4C شهروندی و دموکراسی۶۶۶۶۶۶

مقالات پژوهشی
P4C شهروندی و دموکراسی

 

دکتر یحیی قائدی استادیار دانشگاه تربیت معلم تهران

مقدمه :
دردنیا در چند دهه اخیر فلسفه و آموزش فلسفه ، به عنوان روشی یرای پرورش قوه تفکر ، مجددا” مورد توجه قرار گرفته است . برنامه آموزش فلسفه به کودکان( P4C ) از دو جهت اهمیت پیدا می کند ، از یک سو به دلیل اینکه مدارس ما به مؤسساتی برای انتقال دانش به حافظه دانش آموزان تبدیل شده اند وبه شدت از هدف اصلی خود به دور افتاده اند و از سوی دیگر به دلیل آنکه آموزش فلسفه به کودکان که امروز در دنیا بسیار مورد توجه قرارگرفته است، درنظام آموزشی ما بسیار از آن غفلت شده است . و حتی تعداد مقالات و کتبی که دراین زمینه نوشته شده باشد از تعداد انگشتان دست هم کمتر است . جامعه ما که درحال گذران وآزمایش فرایند دموکراسی است ، صرفا” به یک دانشمند خوب نیاز ندارد ، به یک شهروند خوب در یک جامعه دموکراتیک هم نیاز است . در چنین جامعه ای بدون رأی دهندگان ، اعضای هأت منصفه ، والدین و مدیران و مصرف کنندگان عاقل و خردمند ، نمی توان کاری انجام داد( قائدی ، ۱۳۸۳ )جوامع آزادومنصف،مؤسساتی عقلانی ونهادهایی برابر و مشارکتی را در دل خود ایجاد می کنند ، آنها شهروندانی را پرورش می دهند که نقاد و خلاق هستند ، اما این صفات مستلزم تعقل و داوری است و تلاش برای پرورش داوری و تعقل بدون دخالت فلسفه ورزی همانند اجرای نمایش نامه هملت است بدون شاهزاده دانمارک( لیپمن ، ۱۹۹۱).
ارتباط P4C با دموکراسی و شهروندی :
اکنون باید پرسید دموکراسی و شهروندی چیست که P4C می تواند به آن کمک کند . دموکراسی دارای چه ویژگی ها و خصوصیات است و شهروندان دریک جامعه دموکراتیک باید دارای چه خصوصیاتی باشند ؟ دموکراسی مستلزم آزادی است . جامعه آزاد و انسانی که درآن زندگی می کند باید انتخاب کند و انتخاب مناسب مستلزم عقل ورزی و داوری است . شهروند خوب کسی است حدود آزادی خود را تشخیص دهد ، و برای انتخاب تصمیم گیری کند و تصمیم های مناسب تصمیماتی هستند که با استفاده از فرایند های تعقل و قضاوت صورت گرفته باشند . شهروند خوب و جامعه دموکراتیک درعین حال مستلزم استفاده از فرایند های پژوهش و نقادی است . چه وقت شهروندی در مقابل گزینه های مختلف قرار می گیرد باید بتواند به پژوهش و بررسی بپردازند و گزینه های مختلف رامورد نقادی قرار دهد . از آنجا که کلیه فرایند های دموکراتیک امور انسانی هستند که بین اجتماعات انسانی اتفاق می افتند ، شهروندان دریک جامعه دموکراتیک درعین حال باید بتوانند با یکدیگر گفتگو کنند ؟ برنامه آموزش فلسفه به کودکان برنامه ای است که درآن همه فرایند های فوق گنجانده شده است . به طور خلاصه می توان گفت که دموکراسی مستلزم ۱ ) آزادی ، ۲) انتخاب ۳) تعقل و داوری ۴) پژوهش و داشتن رویه علمی ۵) داشتن رویه انتقادی ۶) و توانایی گفتگو دو نفر و چند نفر است .
چالش P4C وحقوق و آزادیهای فردی کودکان
در این صورت باید پرسید که آیا بهتر نبود آموزش فلسفه برای بزرگسالان درنظر گرفته می شد؟ گرچه آموزش فلسفه برای همگان لازم است ، اما برای کودکان ضروری تر به نظر می رسد ، چه نمی توان تا سن ۱۸ سالگی کودکان رادرمحیطی غیر دموکراتیک ، بدون گفتگو ، بدون انتخاب ، داوری و عقل ورزی ، پرورش داد آنگاه به یک باره ازآنها انتظار داشت که شهروندانی درخدمت جامعه دموکراتیک باشند .
پرورش عقلانیت از طریق آموزش و پرورش وسیله ای برای وفاق اجتماعی درخصوص اساسی دموکراسی به شمار می رود . دموکراسی بیان گر آن است که هر کس دارای حق آموزش است . به هر حال این حقوق فردی ، به قدرتی حکومتی تبدیل می شود که با نفوذ درزندگی افراد از طریق آموزش اجباری توسط معلمانی که نقش آنها تربیت است ، ایفای نقش می کند . این اقتدار ممکن است ، مانند اشکال رسمی آموزش آشکار باشد ویا نظیر اشکال مختلف آموزش غیر رسمی ، پنهان باشد . ویا ممکن است برای توانمد ساختن دانش آموزان به صورت باز یا دگرگون ساز باشد .
به دلایل حمایتی و نیز کنترلی ، شاگردان از حقوق یا مسئولیتی یکسان درمقابل معلمین برخوردار نیستند حق مخالفت به همراه آزادی و اقتدار ، اساس ایده تفکر انتقادی است . تفکر انتقادی درمدارس ازطریق قیود نظام آموزشی محدود می شود . معلمین نه تنها آموزش می دهند ، بلکه از طریق انضباط و تنبه رفتار شاگردان را کنترل می کنند . این امر بدان معنا نیست که تفکر انتقادی در چنین نظامهایی قابل تشویق نیست ، بلکه بکار گیری تفکر انتقادی ممکن است منجر به مجموعه ای از نابسامانیها و تخریب ها درمورد قیود موجود شود .
هنگامیکه تفکر انتقادی وارد حوزه آزادی فکری و قضاوت اخلاقی می شود . وضعیتی سیاسی پدید می آید معلم باید آنرا درنظر بگیرد . اغلب مردم ممکن است در خصوص صلاحیت معلم تردید داشته باشند . معلم نیز به عنوان یک کارمند دولتی تحت نظارت سیاسی قرار دارد ( روزنو ، ۱۹۹۳) . معلمان بین توقعات عموم مردم و تقاضاهای بنگاههای سیاسی قرار می گیرند . آموزش از طریق برنامه درسی رسمی و ارزیابی آن و نیز نظام بازرسی مدرسه ، بیش از حد تحت کنترل است .
معلمین کارآموزش خود را درخلال این مقررات انجام می دهند : آنها روزانه وارد کلاس می شوند و تقاضای سیاسی خارج را در تعامل با دانش آموزان تعدیل می کنند . آنها ممکن است تنها از تضادهاو محدودیت ها آگاه باشند اما هنگامیکه این موضوع وارد آموزش تفکر و آموزش افراد می شود ، تضادهای زیادی نمایان می شود . کار کردن در این شرایط مبهم و پیچیده و کنار زدن محدودیت ها چالش اصلی معلمان است . همین امر باعث شده است که اغلب چیزها به ضرر تفکر انتقادی شاگردان و نیز پرورش خرد ورزی شان تمام شود . به همین دلیل اغلب نظامهای آموزش دنیا در پرورش شهروندانی مناسب یک جامعه دموکراتیک که توانایی تفکر انتقادی و خرد ورزی داشته باشند ، احساس شکست می کنند . برنامه آموزش فلسفه به کودکان مدعی است که چنین محدودیت هایی را حذف و یا حداقل کاهش داده است .

 

ویژگیهای P4C :
فلسفه برای کودکان هم مهارت های تفکر و هم یادگیری پژوهش محور را مد نظر قرار می دهد . این برنامه باتوجه به آرمانهای بلند و اهداف تربیت دریک جامعه آزاد که ارزشهای سیاسی و اجتماعی آن شفاف است ، در جایگاهی روشن قرار می گیرد اصول پشتیبانی این برنامه ، یعنی گسترش و پرورش تفکر دانش آموزان ، در تمام فعالیتهای مدرسه و کارکنان آن نفوذ می کند وقصد دارد پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را در تمام دروس متأثر سازد . ریشه های پژوهش فلسفی و آموزش فلسفه به کودکان ، از تست های فلسفی مختلفی نشأت می گیرد . پراگماتیست ها ممکن است روی برخی از جوانب آن اثر گذاشته باشند . این برنامه به شدت از اندیشه های سقراط اثر پذیرفته است . بنا به عقیده سقراط ، راه دانایی از آنجا شروع می شود که فرد به نادانی خود پی می برد . نقش معلم می تواند شبیه نقش ماما باشد . یعنی معلم باید سئوالات خود را به گونه ای بپرسد که منجر به آشکار شدن ( زاده شدن ) افکار گردد . معلم همانند ماما به زاده شده اندیشه ها کمک می کند . ایده اجتماع پژوهشی که از کار پیرس ، فیلسوف پراگماتیست سرچشمه می گیرد ، یکی دیگر بنیاد های این برنامه است . او می گوید ما در تولید دانش ، شنونده نیستم ، بلکه مشارکت داریم . دانش یک امر مسلم نیست ، بلکه امری قابل تفسیر و توضیح است . دیویی کاربرد هوش مشارکتی رادریادگیری به روش حل مسأله قبول داشت او می گفت که مدارس بایستی اجتماعاتن مشارکتی باشند . مدرسه بخش مهمی از جامعه است که کودکان و جوانان می توانند درآن به عنوان شهروند پرورش یابند.
درتمرین پژوهش مشارکتی ردپای تئوری انتقادی را نیز می توان یافت . همان تئوری که روی قابل انتظار بودن تغییرات اجتماعی ، تجدید ساختار و نیاز دانش آموزان برای بدست آوردن زبان و چارچوب های انتقادی برای تجزیه و تحلیل محدوده وسیعی از موضوعات و به چالش کشیدن ساختار های قدرتی موجود ، تأکید می کند. امروز یک محرک قانونی برای مفهوم افزایش مشارکت کودکان در محدوده وسیعی از فرایند های تصمیم گیری وجود دارد که در کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحدآمده است . باورهای عمیقی که در قلب پژوهشی مشارکتی و انتقادی با کودکان نهفته است از دیدگاههای فلسفی ، اجتماعی . سیاسی و آموزشی نشأت گرفته است . دریک جامعه آزاد ، مشارکت فعال و متنوع شهروندان برای حفاظت از ارزش هایی مانند حقوق بشر ، آزادی فردی و مساوات ضروری است . کودکان برای مشارکت درجامعه از همان سنین کودکی ودر زمینه هایی که برای آنان معنی دار است و سایر زمینه هایی که برای آنان نقشی در نظر گرفته شده است . بایستی تشویق شوند و فضا برای مشارکت آنان مهیا شود .
اهداف و مقاصد آموزش در یک دموکراسی فقط این نیست که آموزش مهارت های پایه را برای اطمینان از ثروت اقتصادی جامعه فراهم نماید. بلکه به همان اندازه باید مسیل و نیاز های روزمره بخش های عمومی و خصوصی را مورد توجه قرار دهد. طبیعت مشارکتی دموکراسی برآموزش اخلاقی غیر مستبدانه دلالت دارد ، زیرا می گوید شهروندان باید خود را کنترل کنند . کلی (۱۹۹۵) می گوید : دریک جامعه آزاد ، اصول اخلاقی بایستی از طرف خود افراد مورد پذیرش واقع شوند نه اینکه به صورت غیر انتقادی تحمیل شوند . آنها بایستی در انتخاب آزاد باشند تا از خارج برایشان تحمیل نشود . در مفهوم کانتی آن و درمفهوم واقعی ، شهروند آزاد بایستی قانونی را انتخاب کند که از آن پیروی می کند و در پرتو یک آگاهی درزمینه خیر خواهی جمعی به جامعه خود ، باید این کار را انجام دهد . اصول استقلال فردی بایستی متناسب با مسئولیتهای اجتماعی باشد .
مدارس روی این حقیقت که بچه ها از سنین کودکی مستعد و علاقمند به ابعاد عقلانی ، منطقی شهودی و اخلاقی فکر و عمل هستند می توانند سرمایه گذاری نمایند . مدارس فرصت خارق العاده ای برای پرورش تفکر دانش آموزان دارند .
پژوهش فلسفی و شهروندی کودکان :
پژوهش فلسفی برای کودکان با تأکید روی تمرین شفاهی ، بیان داستانی و تمرین آزادی ابزاری قوی فراهم می کند که بوسیله آن کودکان می توانند به همسالان خود گوش دهند ، تجربه های خودرا به مشارکت بگذراند و معانی را کشف کنند. آنها یاد می گیرند که دیدگاههای خود را با اعتماد بنفس بیان کنند . می دانند که حرفهای آنان شنیده می شوند . آنها می توانند پرسش های مورد علاقه ومورد توجه خودرا بپرسند . آنها تشخیص می دهندکه در یک ساختار مطمئن ودریک فضای پشتیبان و امن می توانند این کار را انجام دهند دراین معنی فلسفه برای کودکان روش بسیار خوبی برای کمک به توسعه و تمرین حقوق کودکان به عنوان شهروندان می باشد . ایده های شهروندی خود بخود بحث هایی را در مورد قوانین تعامل آنان به عنوان یک گروه با یکدیگر ایجاد خواهد کرد . این روش می تواند چالش هارا به سمتی جهت دهد که موجب گسترش اقتدار کودکان در مدرسه شود .
کندی (۱۹۹۹) استدلال می کند طبیعت شفاهی بودن پژوهش فلسفی ، نقش قاطع جامعه پست مدرن دارد که غرق در اطلاعات نوشتاری است . او ادعا می کند که عدم ارزش گذاری تاریخی به توانایی بچه ها برای استدلال ، جزء لاینفک اختصاص دادن موقعیت آنان در درجه دوم اهمیت از نظر سیاسی و گروهی بدون اختیار می باشد . مانند سایر گروههای اجتماعی نظیر زنان ، اقلیت های قومی و فقرا ، کودکان به طور سنتی در حاشیه قرار گرفته اند . با چنین وضعیتی چگونه می توان انتظار داشت که در خدمت یک جامعه دموکراتیک قرار گیرند . بدون در نظر گرفتن توانایی عقلی و استدلالی کودکان ، آنها باید چگونه از خود محافظت کنند . در یک جامعه متنوع و متکثر و در جامعه ای که داده های ضدو نقیض ، خوب و مخرب فاسد کننده و آزاد کننده وجود دارد ، چه سپر حمایتی به جز عقل شان وجود دارد ؟ آیا ما در نقش والدین مربیان و ساست مداران که خود محصول نظامی ( آموزشی ) غیر عقلانی هستیم ، می توانیم از آنها محافظت کنیم ؟ و اگر بتوانیم ، کار درستی انجام داده ایم .
برنامه آموزش فلسفه به کودکان از طریق اجتماع پژوهشی کلاس درس به کودکان کمک می کند تا گفتگو را تمرین کنند ، برروی ایده های جمعی و گروهی تمرکز کنند ، به نظرات یکدیگر گوش کنند ، به یکدیگر احترام بگذارند و قدرت تصمیم گیری و داوری درمورد شقوق مختلف را در خود تقویت کنند. آنها می آموزند که خود قوانین تعامل با یکدیگر را وضع کنند و بر رعایت آن پافشاری کنند و در عین حال عواقب عدم رعایت آنرا تمرین کنند . آنها پی می برند که تنها آنها نیستند که نظراتی دارند و تنها کسانی نیستند که معتقدند نظراتشان درست است از این رو انعطاف پذیر و غیر متعصب بار می آیند . آنها در ضمن تعامل قواعد اخلاقی و منطقی را کشف می کنند بدون اینکه نامی از فلاسفه مشهور برده باشند یا شنیده باشند .
منابع :

۱٫ قائدی ، یحیی ( ۱۳۸۳) بررسی مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان تهران ، انتشارات دواوین.
۲ . Lipman ‚M. (1991 ) . Thinking in Education . Cambridge univpress.
3 . Rosenow ‚E . (1992 ) . plato ‚Dewey and the problem of the teacher Authority ‚journal of philosophy of Education : 27(2)
4 . Kennedy ‚D. (1991 ) . philosophy for children and the reconstruction of philosophy. Meta philosophyNO 1,3 NO 4