مشق شب ، این‌بار از منظر فلسفه برای کودکان
ژانویه 19, 2019
تبیین نسبت میان برنامه فلسفه برای کودکان با فلسفه یادگیری کریستوفر وینچ
فوریه 13, 2019

مشاوره فلسفی:سفر ؛فلسفه برای کودکان ؛سفر/ یحیی قائدی

کتاب نوشت۲-[۱]۱۵

مشاوره فلسفی:سفر /فلسفه برای کودکان سفر

یحیی قائدی.۱۵بهمن ۹۷

از زمانی که ایده سفر کردن و سفرنامه نویسی به شیوه فبک[۲] در ذهنم جوانه زده بود، تا همین  اواخر، اینجا و آنجا مورد پرسش بودم که چرا بر سر هر چیزی واژه فبک می گذارید؟ گاهی اینقدر مورد هجوم قرار می گرفتم که خودم  هم به تردید می افتادم. ادعای اصلی در سفرنامه نویسی و مسافرت به شیوه فلسفه برای کودکان این بود:” می توان متاملانه سفر کرد”  و پرسش این بود:” آیا به شیوه دیگری غیر از شیوه مرسوم می شود سفرکرد؟”  و پاسخ من یا همان ادعایم این بود: “بله می توان به گونه متفاوتی سفر کرد و آن گونه مورد نظر من متاملانه سفر کردن است.”

در هر حال من پا پس نکشیدم و آن را در یک سفر آموزشی به هند انجام دادم در آن سفر ما همه گونه مواجه فلسفی و از جمله برپایی چندین اجتماع پژوهشی در باره سفر و عناصر آن در اتوبوس در مسیر های طولانی، در سالن هتل ها و در دامنه آبشاری در هیمالالیا بود[۳]. از رهگذر آن، انتظار می رفت افراد درک عمیق تری از فرهنگی بدست آورند که به مهمانی آن رفته بودند.انتظار  داشتم ناتوانی فرهنگی  مسافران در مواجهه با  جنبه های عادی و غیر عادی فرهنگ میزبان کاهش یابد.  انتظار داشتم آنها تصور نکنند فقط بهترین چیز ها نزد آنان است و بس. ما در این  زمینه نتایج درخشانی در کاهش ناتوانی فر هنگی و در نوشتن سفرمانه به شیوه فلسفی بدست آوردیم و این ها را  مرهون بکار گیری اجتماع پژهشی می دانم که در قلب فلسفه برای کودکان قرار دارد.

اخیرا  کتاب تسلی بخش های فلسفه[۴] را دوباره خوانی کردم. چیز هایی در  آن یافتم که ادراک مرا درباره سفر و متاملانه سفر کردن تقویت می کرد، مایلم آن را با خوانندگان به اشتراک بگذارم. پیشتر من در مقاله ای در همین باره گفته بودم که کسانی که به سفر نمی روندو متاملانه سفر نمی کنند  کل جهان را چون خود می پندارند و یا اینکه  کل جهان را اگر به گونه ای دیگر باشد ریشخند می کنند[۵] به زعم آلن دو باتن” مردم ، بی پروا و مغرور جهان را به دو اردوگاه امور بهنجار و اردوگاه امور نابهنجار تقسیم می کنند”ص۱۵۵

مونتنی فیلسوفی که آلن دوباتن این بخش از کتاب تحت عنوان “درباب ناتوانی فرهنگی” را بر آرا او استوار کرده است، در سال ۱۵۸۰ به مسافرتی به سراسر اروپا دست می زند و  با شروع مسافرت در می یابد که  عقاید مردم در باره امور بهنجار  به سرعت از  جایی به جای دیگر تغییر می کند. در مهمان خانه های شهر های سویس تصور می کردند بالاتر بودن تختخواب از کف زمین امری بهنجار است و بنابر این برای رسیدن به تختخواب باید از پله ها بالا می رفتند…. کمی دور تر از آنها در آلمان تصور می کردند  روی زمین بودن تخت خواب امری بهنجار است   …. مسافران فرانسوی همراه مونتی  از این تغییرات ناراحت بودند بنابر این آنها سعی می کردند از بوفه هایی که غذا های عجیب داشتند دوری کنند و غذاهای بهنجار را سفارش دهند که در وطن خود با آن آشنا بودند انها سعی می کردند با کسی که مرتکب این اشتباه شده بود که به زبان آنها حرف نزده بود صحبت نکنند و با احتیاط به نان رازیانه دست بزنند”.ص۱۵۶

مردمی که به سفر می روند اما تمام مدت به دنبال یک همزبان یا هم شهری می گردند و اگر  یک نفر را ببینند که به زبان آنها صحبت می کنند چون یافتن دری گرانبها او را در آغوش می گیرند، کسانی که زبان خود را به هنجار می دانند. آنها به پاریس، بارسلونا یا هر جای دیگری می روند و به همشهریانشان به وقت بازگشت پز به خارج رفتن را می دهند  اما  نمی گویند که تمام مدت به دنبال یک رستوران ایرانی می گشته اند که که به آنها قورمه سیزی یا کباب کوبیده بدهد و یا برای کل ایام فرصت مطالعاتیشان   قورمه سبزی یخ زده به همراه داشته اند. آنها هنوز دارند  قصه نابهنجار بودن پیتزایی را تعریف می کنند که در کنار کلیسای نوتردام پاریس سفارش داده بودند و انتظار داشتند که پیتزا سبزیجات باشد اما یک بادمجان درسته و  گوجه نیم پز را روی نانی خمیری  یافته بودند و نگران بودند که چرا ۱۵ یورو برای آن پول داده اند.این ناراحتی برای این بود که از نظر آنها  یک پیتزای سبزیجات بهنجار همانی است که در پیتزا دی در کرج خورده اند. آنها حتا اگر به ایتالیا بروند بازهم پیتزای آنجا را نابهنجار خواهند یافت.

آلن دو باتن اینگونه از مونتنی نقل می کند:” آنها بیرون از دهکده هایشان احساس می کنند مثل ماهی بیرون از آب هستند. هرجا می روند به راه و رسم خود می چسبند و راه و رسم بیگانه را طرد می کنند. اگر با هموطنی روبرو شوند … این واقعه را جشن می گیرند ..  با احتیاطی مقرون به عبوس بودن و کم حرفی در حالی که خود را در لباسهایشان پنهان کرده اند، مسافرت می کنند و خود را از بیماریهای واگیردار سر زمینی ناشناس حفظ می کنند”ص۱۵۷

به یادم می آورم در سال ۲۰۰۸ برای اولین بار یک امریکایی را از نزدیک در مسکو دیدم او زنی مسن بود که همراه فرزند جوانش  به همایشی در دانشگاه ایالتی مسکو آمده بود و من اساسا نمی دانستم با یک امریکایی( آنهم  جنس مخالف) اساس چگونه  و درباره چه چیزی باید حرف بزنم؟ به همین خاطر  نشان می دادم که آدم کم حرفی هستم او هم احتمالا فکر می کرده که من نمونه یک ایرانی کاملم به همین خاطر او به من لقب سایلنت من( مرد ساکت) داده بود در همانجا ما دنبال غذایی می گشتیم که بهنجار باشد و در لیست غذا ها تنها چیز به نظر بهنجار  غذایی دریایی بود و ما تصور می کردیم الان چه ماهی کباب و برشته ای خواهند آورد. چشمتان روز بد نبیند. من متعجب بودم ایبنها چگونه این همه گند و گوله را می خورند. دیر زمانی پایید تا من از رهگذر فلسفیدن به ادراکی متفاوت برسم.

به زعم مونتنی” هر ملتی آداب و رسوم و عادت های زیادی دارد که نه تنها برای ملل دیگر ناشناخته است بلکه به نظر آنها وحشیانه و مایه شگفتی است….به نظر می رسد تعریفی که هر جامعه ای از امر بهنجار ارایه می کند فقط بخشی از امور واقعا معقول را  در بر دارد و نامنصفانه تجربیات وسیع موقعیتی نا آشنا را طرد می کنند ” مونتنی سعی می کرد درک ساده لوحانه خوانندگانش از امر بهنجار را گسترش دهد و از روش فیلسوف محبوبش پیروی کند :

” وقتی از سقراط می پرسیدند اهل کجاست ، نمی گفت ” اهل آتن” بلکه می گفته ” اهل دنیا” ص۱۶۰

آشکار است که یکی از راههایی که می تواند درک مردم را از مردمان دیگر گسترش دهد مسافرت است.اما همانگونه که پیشتر گفتم و گفته های مونتنی نیز آنها تایید می کند این است مردم را به ابزاری مجهز کنید که آن ابزار بتواند به آنها در گسترش درکشان از امور  بهنجار کمک کند  و آن چیزی جز ” استدلال دقیق” نیست. به جای تعصب ورزیدن  و تمسخر سایر فرهنگ ها  آنها باید بیاموزند که  امر نا آشنا الزاما امر نادرست یا ناپسند نیست.

راه دیگری که مونتنی در مواجهه با  اتهامات مربوط به نابهنجاری  پیشنهاد می کند دوستی است.” یکی از ویژگی های دوست این است که آن قدر مهربان است که در مقایسه با دیگران بخش بیشتری از  وجود ما را بهنجار می داند.هنگام گفتگو با مخاطبی عادی بسیاری از نظر های خود را به دلیل بسیاز زننده بودن، جنسی بو.دن مایوسانه بودن، احمقانه بودن، هوشمندانه بودن یا احساساتی بودن  بیان نمی کنیم، ولی این نظر ها را با دوستان خود در میان می گذاریم- دوستی توطئه ای کوچک است علیه آنچه دیگران معقول می پندارند”ص۱۷۳

هدف از این نوشته  بیان این نکته است که انسان چگونه ممکن است گرفتار «یکجاماندگی» شود که هم ممکن است ذهنی باشد و هم جسمی و اینکه فلسفیدن و شاخه های گوناگون آن چون فلسفه برای کودکان ، مشاوره فلسفی و کافه فلسفه می توانند  ما را بویژه از  گرفتاری  تماما خود بهنجار پنداری  رها کنند.  و نیز اینکه کافی نیست ما تنها  جسممان را به جایی ببریم مثلا به دانشگاه ، شهری دیگر یا کشوری  دیگر یا به مناظر  طبیعی ببریم بلکه باید  فکر و روحمان را نیز فعالانه با خود  ببریم. و نیز نباید ادای  فعال کردن یا فعال بودن فکرمان را در بیاوریم. چون نمونه های همکاران دانشگاهی  و یا سیاسی و یا برخی مدیران که مدام  از دقت ، راستی ، پژوهش و دقت در منابع و  غیر از آن سخن می گویند اما توان یک استدلال درست ندارند و توصیف از تجویز را تمیز نمی دهند و حتی دو ساعت در  برنامه ای  شرکت نداشته اند، اما از کلاه ذهنشان  کبوتر هوا می کنند.

@yahyaghaedi

[۱] ;کتاب نوشت مطلبی است در باره یک کتاب یا  یادداشتی است  بر بنیاد آن کتاب و یا اینکه ممکن است ایده از آن کتاب را گسترش داده باشد

[۲] فبک سفر یعنی کودکان را با شیوه فلسفه برای کودکان به سفر ببریم.آنها را متاملانه به دیدار راز های جهان ببریم.

[۳]  این سفرنامه را می توان در کانال تلگرام@yahyaghaedi و سایتwww.iranp4c.com دید

[۴] تسلی بخشی های فلسفه نوشته آلن دوباتن  ترجمه عرفان ثابتی انتشارات ققنوس

[۵] مرا سفر به کجا می برد؟:در چند و چون سفر نامه نویسی.  مجله انشا و نویسندگی شماره ۶۵٫