Porsandoo, Ass on the Road (5) Yahya Ghaedi
دسامبر 23, 2021
راهنمای پرسندو جلد یک تا پنج / Porsandoo’ Guide Book (1-5) Yahya Ghaedi
ژانویه 15, 2022

در اهمیت همپرسگی(مشاوره ی)فلسفی(۱) / فرهاد بامداد

در اهمیت همپرسگی(مشاوره ی)فلسفی(۱) برای خاتون تمامی قصه هایم:فهیمه مادرم
دیباچه:اگر روزی روزگاری قرار بر این شود که به آسیب شناسی فلسفه و تاریخ دراز آهنگ آن به مانند یک دانش (در معنای گسترده واژه)پرداخته شود،از دیدگاه من مهم ترین آسیبی که به این دانش در جهان و به مانند بیشینه موارد به شکل پررنگ تر در ایرانشهر وارد شده،فراموش شدن سویه کاربردی آن و تنها پرداختن به آن چونان یک دانش ناب است.چه باک از گفتن راست؟من خود در شمار پرشمارانی بودم که دیر زمانی بر این باور بودم که فرازمندی فلسفه در ناب بودن و نخبه گرایی آن است.اما بعد تر دریافتم که این ایستار در درازای زمان به چشم اسفندیار دانشی که به آن عاشقم دگرگون گشته و سبب به کناره رفتن آن شده است. مگر ما دانشی آهنجیده(انتزاعی)تر از ریاضی هم داریم؟که بزرگانی توانستند آن را به پهنه ی زندگی بر بکشند و از اساس شاخه ی کاربردی را بر آن بیافزایند،اگر با ریاضی شد،بی گمان با فلسفه هم می شود اما به کوشش بسیار. در این راستا باید هر چه می توان تلاش کرد تا از یک سو از ترس همگانی از فلسفه کاسته شود و از دگر سو خیال دوست داران فلسفه ناب را آسوده کرد که تلاش برای همگانی کردن،برابر با تلاش برای ساده سازی و پیش افتاده کردن نیست. این نوشته و نوشته های پیش و پس از آن جملگی تنها تلاشی است در راستای هر چه بیش تر شناساندن رخساره،اندیشه و کارهای مهم ترین چهره ی معاصر ما در کاربردی و همگانی کردن فلسفه یعنی دکتر یحیی قائدی.(می توانید یادداشت پیشین را که اگر خوانده شود شاید در دریافت بهتر این کوشش یاری رسان باشد با این نام بخوانید: از ورزش همگانی تا فلسفه برای همگان/فرهاد بامداد)
فلسفه در معنای ریشه ای آن،دوست داری حقیقت است و از اساس برای پرسش های بنیادین کردن از هستی،زندگی و حقیقت پدیده آمده،حال اگر بپذیربم که مهم ترین بنیاد فلسفه پرسش است،نمی توان پرسید که آیا نمی توان پرسش فلسفی را چونان روش به دیگر پهنه ها هم پیوند زد و آن را به کار بست؟پاسخ کوتاه:بلی و اما پاسخ بلند…
پاسخ بلند:آلبر کامو زیبا در نخستین خط های جستار استوره ی سیزیف می نویسد:{مسئله ی فلسفی ای که واقعا با اهمیت باشد،یکی بیش نیست و آن خودکشی است.داوری در این که زندگی کردن به زحمتش می ارزد یا نه، پاسخ به پرسش بنادین فلسفه است.}(کامو،۱۳۹۹:۱۵)جدا از این که تا چه کرانه ای با این ایستار کامو همدل باشیم یا نه(که خودکشی مهم ترین مسئله فلسفی و انجام دادن یا ندادن آن بنیادی ترین پرسش)نمی توانیم اهمیت تاریخی این ایستار را نادیده بگیریم کامو دقیق به هنگامه نوشتن این واژه ها کاری شگرف کرده و آن این است که خودکشی را از پدیده ای روان شناسانه/جامعه شناسانه که فلسفه هم پیش از او از دریچه اخلاق به آن می نگریسته به مسئله ی فلسفی ناب برمی کشد. به زبان دیگر می توان از این گوشه هم به مرگ خودخواسته نگاه کرد و تنها در پی یافتن ایراد در فرد(در روانشناسی)یا اجتماع(در جامعه شناسی)و روا بودن یا نبودن(آن در فلسفه اخلاق)نگشت. شاید به واقع شخصی با اساس زندگی برخورد فلسفی کند و بپرسش از خردمندانه بودن یا نبودن تاب آوری رنج و دشواری به خاطر آن بپردازد(نه حتی با معنی یا بی معنی بودنش)و آن را چون امری فرگشتی نپذیرد،آن گاه تکلیف چیست؟آیا به پرسش های چنین فردی روان شناسی و جامعه شناسی و اخلاق می توانند پاسخ دهند؟بی گمان نه!چون که از اساس اهمیت این پرسش در این است که پاسخ ندارد و روان شناسی و جامعه شناسی و اخلاق در تکاپوی یافتن پاسخ ها هستند و نه افزودن یا گسترش دادن پرسش ها.
من خود به عنوان کسی که از کودکی همیشه به مرگ خودخواسته اندیشیده و شماری از کسانی که بسیار دوست می دارم شان و بزرگ می شمارم شان این کنش را انجام داده اند(از صادق خان هدایت گرفته تا یوکیو میشیما و از میشیما تا وولف …)در بیشینه موارد از داوری های روان شناسان،جامعه شناسان و اخلاقیون در ارزیابی این کنش بشدت سرخورده گشتم،اما اکنون نیک می دانم که ایراد در من بوده چرا که از اساس در تکاپوی یافتن پرسش های خود در راه های اشتباه قدم گذاشتم و کیست که نداند اگر در راهی اشتباه قدم گذاری هر چه هم که پیش روی تنها دور می شوی و هیچ گاه به مقصد نخواهی رسید.از اساس اگر از دریچه ی فلسفه به یک امر بنگری،ناگزیر به دنبال پاسخ آن هم باید در همان پهنه گردی و نه در جایی دیگر،افسوس که دیر دریافتم که پرسش من از اساس فلسفی است و نه روانشناسانه یا جامعه شناسانه و اخلاقی. هرچند خود را نیک بخت می دانم چرا که در خانواده ای اهل فرهنگ و دانش و مهم تر از آن فرزند دوست به جهان آمدم و در نتیجه مهری که از پدر و بویژه مادرم دیدم سبب گشت که این اندیشه که انگار به گفتاورد صادق خان هدایت با شماری به جهان می آید و تا به پایان دست از سرشان بر نمی دارد،همیشه در کرانه اندیشه(گیرم هر روزه )بماندو بعد تر هم با آمدن سبا شرایطم بسیار بهتر شود،اما نمی توانم از رنجی که سال ها زیستن با این اندیشه و شنیدن داوری های سطحی دیگران پیرامون آن بر من وارد کرد سخن نرانم.اگر مهر و دانایی پدر و مادرم،کتاب خواری خودم(این را چونان یک استعاره نمی گویم به هنگام در آوردن دندان فرهنگ معین پدرم را می خوردم و جای دندان هایم هنوز هست) به جهان آمدن فرشاد و دل گرم شدن به او و بعدتر عشق به سبا نبود،تکلیف چه می شد؟پاسخ را می دانم اما نمی گویم،اما راهکار را چرا:مشاوره ی فلسفی.
راهکار برون رفت از چنین تنگنا هایی،یعنی پرسش هایی اساسی اما بی پاسخ همیشگی و همان،مشاوره ی فلسفی یا آن گونه که من بیش تر دوست می دارم بخوانمش همپرسگی فلسفی است.صادق هدایت در برگردان یادگار جاماسب به پارسی امروز ،همپرسه را برابر مشورت قرار می دهد:{پس هزاره ی سوشیناس اندر آید.سوشیناس به همپرسه ی(مشورت)اورمزد رود،دین بپذیرد و بجهان روا کند.}(هدایت،۱۳۴۴:۱۲۲) نکته ی کلیدی در این گزینش واژه این است که سوشیناس به همپرسگی با خداوند می پردازد یعنی پرسش می کند و می شنود و می گوید،وقتی می توان کرانه پرسش را تا این فراز برد،چرا نتوان به هم اندیشی،گفت و گو و در نهایت همپرسگی با مشاور پرداخت؟به جای آن که یکی گوید و دیگری بشنود و کسی را که در تکاپوی یافتن پرسش هایش است را همپرسه خواندو نه بیمار! دیرزمانی این اندیشه با من بود که کسی که پرسش های بنیادین دارد هر چه که هست بیمار نیست، شاید حتی بیش از دیگران سالم است که همه چیز را همین گونه که هست نمی پذیرد و می پرسد و به پاسخ های از پیش آماده دیگران تن نمی دهد حتی به بهای آن که حالش بد گردد و بیمار خوانده شود.برای یافتن پاسخ این پرسش بسیار گشتم اما در آن سال ها(سال ۱۳۸۳تا ۱۳۹۰)چیز ویژه ای نیافتم،تها دریافتم در فرنگ همپرسگی فلسفی می کنند و بعد تر هم دیدم چند کتابی به پارسی برگردان شده اما با توجه به اهمیت موضوع این ها بسیار کم بود،نیاز جدی به کاری تالیفی بود که بتواند فراتر از برگردان رود و برای کسانی که می خواهند قدم در این راه بگذارند(در هر نقشی) چون راهنما کنش کند،گشتن ادامه داشت تا سرانجام یافتم،کتاب بنیادهای مشاوره ی فلسفی نوشته ی دکتر یحیی قائدی و دکتر مریم پورآقا(نشر فراروان،چاپ ۱۴۰۰)
حال بازگردیم به همان پرسش پیشین یا پرسش های بنیادین دیگر از همان گونه:باید زندگی کرد؟زندگی معنا دارد؟حقیقت چیست یا از اساس وجود دارد؟و…اگر کسی با این پرسش ها درگیر شود و در تکاپوی یافتن پاسخ آن ها در آید یکی از ناکارآمد ترین رویداد هایی که می تواند برای او رخ دهد این است که به پیش مشاورانی که بر پایه دانش روان شناسی(بویژه گونه سنت باوران) می خواهند انسان را راهنمایی کنند،برود. تجربه خودم که برون داد رفتن به پیش پرشمارانی از آن ها است،این است که به جای هم اندیشی،هم سخنی و بویژه همپرسگی با پرسنده به دنبال یافتن مشکل یا مشکلات او می گردند و از اساس چنین پرسش هایی را به درست از دریچه دانش بسته به تجربه حسی، نادقیق و بیرون از دایره دانش می شمارند،اما از یاد می برند که از اساس فروکاستن روایی و درستی پرسش های روان و خرد بسیار پچیده ،همیشه در حال رشد،گسترش و نو شدن انسان به دانش بسته به مرز حس از اساس غلطی بسیار بزرگ تر است.
در چنین مواردی نیاز پرسنده از اساس نو دیگری از همپرسگی(مشاوره)است که از بنیان فلسفه برخیزد یا همان گونه که در کتاب بنیاد های مشاوره ی فلسفی پس از بررسی تعریف های گوناگون از مشاوره فلسفی در نهایت آمده:{فرایندی نامتعین و باز و سرشار از پرسش های دیالکتیکی…}(قائدی،پورآقا،۱۴۰۰:۶۹)باشد. بله بی گمان نیاز کسی که دچار پرسش های بنیادین و شاید بی پاسخ شده،فرایندی است گشاده و باز که گفت و گو در آن بر اساس پرسش و پاسخ های بی پاسخ آماده از پیش،پیش رود و در گفت و گو تا بی نهایت باز باشد.
با نمونه ای بحث را پایان می دهم:اگر کسی به مانند بیشنه آدمیان از مرگ بترسد و بشنود اکسیری جادویی وجود دارد که می تواند از مرگ انسان جلوگیری کند و به او زندگی جاودان بخشد،برای او بهتر است که عمر کوتاهش را در تکاپوی یافتن چیزی که نیست بگذارند اما شاد باشد از امکان رسیدن به خیال خام خود، یا این که آگاه شود که مرگ قطعی است و هیچ گریزی از آن نیست،اما پسا آگاهی از این واقعیت دردناک تلاش کند بیشینه بهره از زمان کوتاه خود برد،هرچند ناشاد؟
پاسخ هر کس به پرسش بالا جهت گیری او را آشکار می کند،پاسخ خودم بی درنگ آگاه گشتن به نبود اکسیر است هر چند که ناشادمانی پیآمد آن باشد.بر همین بنیاد هم استوار بر این اندیشه هستم که اگر مشاوری به پرسنده ی خویش بگوید که برای پرسش های بنیادین تو پاسخی همیشه و همان و از پیش آماده وجود ندارد و خود باید پاسخ را بیابی و شاید هم هیچ گاه نیابی،بزرگترین یاری را به او رسانده و مگر همپرسگی فلسفی فرآیندی جز این است؟{مشاوره ی فلسفی به عنوان راهی برای افزایش دانش مراجع درباره ی خویش تلقی می شودو به فرد کمک می کند تا ارزش های مورد احترامش ر ایشناسد و همچنین تشخیص بدهد که کدام یک از ارزش ها با هم در تناقض هستند و پس از تفکر عمیق؛شاید برخی از آن ها را کنار بگذارد.}(همان،۱۴۰۰:۷۶)
در توصیف فرایند همپرسگی در کتاب به دو نکته اساسی اشاره شده:نخست افزایش دانش و آگاهی پرسنده و نه درمان او و دوم این که خود پرسنده در این فرایند نقش اصلی را بازی می کند آن هم از راه خردورزی و ژرف نگری که از زمان سقراط تا به امروز اصل و اساس هر گونه نگره فلسفی جدی بوده است.
کتاب بنیاد های مشاوره ی فلسفی کتابی است که از رهگذر پژوهشی درجه نخست و اندیشه های شخصی نویسندگان آن در سه بخش و هفده فصل به تلاش برای صورت بندی و آشکار سازی و آموزش شیوه فرآیند همپرسگی فلسفی پرداخته است. فرایندی گشاده،باز بر بنیاد خردورزی و ژرف نگری و بر اساس گفت و گو و پرسش و پاسخ،اما بی پاسخ از پیش آماده. این یادداشت تنها چونان پیش درآمدی است در سخن پیرامون اهمیت موضوع کتاب و دعوت به خواندن و هم اندیشی و گفت و گو پیرامون آن و گرنه سخن پیرامون این کتاب و کار مهم صورت گرفته در آن بسیار بیش از این ها است.
فرهاد بامداد ۱۰ دی ۱۴۰۰
سرچشمه ها
کامو،آلبر.اسطوره سیزیف برگردان مهستی بحرینی.انتشارات نیلوفر،۱۳۹۹٫
قائدی یحیی،پور آقا مریم.،بنیاد های مشاوره ی فلسفی. نشر فراروان،۱۴۰۰٫
هدایت،صادق.زند و هومن سین.اتشارات امیر کبیر،۱۳۴۲٫