تجربه تاریخی من از «بیتجربگی» باز میگردد به درس «تاریخ»، هنگامی که دانشآموز دبستانی بودم: هم فهم تاریخ دشوار بود و هم علت خواندن آن درس! آموزگار هم برای پاسخ پرسش من دربارۀ دلیلِ خواندن تاریخ، توضیح قانعکنندهای نداشت. حداکثر میشنیدم که: “تاریخ برای عبرت گرفتن است“! من شگفتزده بودم که در همان درس، هیچ عبرتی وجود نداشت؛ هیچ شاهی از هیچ شاهی عبرت نگرفته بود؛ و یک جنگ باعث نشده بود که جنگ دیگری رخ ندهد.
یکی دیگر از دشواریهای من در درس تاریخ، این بود که میپنداشتم «تاریخ، خطی است» و در کتابهای درسیِ تاریخ، انگار چنین بود. تصور میکردم تاریخ، عبارت از رویدادهای پیدرپی و بهدنبال ِهم است که فقط در یک زمان رخ میدهد! به همین خاطر گیج میشدم که چگونه گاهی دوره دو حکومت یا دو سلسله پادشاهی، همزمان است. هیچکس هم توضیح نداد که آنها ممکن است مربوط به دو خطه از کشور باشند. من تصور میکردم دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند، در حالیکه ما درویشانِ نگونبخت، در یک لحاف خفته بودیم.
بیثمری تاریخ، گریبانِ ذهنِ مرا رها نمیکرد. میپنداشتم تاریخ، یعنی «سرگذشتِ آدمهای ارزشمند»؛ پس ارزشمند یعنی پادشاه و حاکم و زمامدار. بعد مینگریستم و میدیدم آنان بیشتر زشتکار بودند و یا دست کم در کتابهایی که ما میخواندیم چنین گفته شده بود و درمیماندم که آیا زشتکاران مهماند؟ تصور کنید یک شاگرد دبستانی که هیچ مهارت فکرکردن هم به او نیاموختهاند باید با این همه نابسامانی تربیتی، چه بکند؟
من شگفتزدهتر میشدم وقتی میدیدم با تاریخی که این همه بد و نابسامان است، جهان چگونه هنوز پا برجاست و چگونه بشر این همه پیشرفت کرده است؟ از یک جایی فهمیدم «تاریخ» یعنی ذکر زشتیهای حاکمان گذشته، و ذکر شرارتها و جنگهای آنان. خوشحال بودم که سر انجام فهمیدم تاریخ چیست!؟ اما این پرسش باقی بود که چرا خوبیها و زیباییهای بشر مهم نیست، چرا در تاریخ از آنها کمتر سخن بهمیان میآورد؟
این گرفتاری تاریخی من درباره درسِ تاریخ، تا دبیرستان ادامه داشت. اوضاع وقتی بدتر شد که در سال سوم دبیرستان، با درسی به نام «تاریخ معاصر» مواجه شدم که کتابی قطور و پر-اطلاعات داشت. دبیری با حافظه محشری داشتیم که در ساعت دو بعد از ظهر یک از روزهای هفته میآمد و خطبهخط کتاب را تدریس میکرد: یعنی به جز خودِ کتاب، یک کتاب متحرک دیگر هم به اولی اضافه میشد! در آن میان، دریغ از یک جمله اضافه؛ از یک تفسیر؛ یا کمک به درک و فهم تاریخ!
در دانشگاه گرچه ظاهرا از شر درس تاریخ خلاص شده بودم و کاملا یک آدم بیتاریخ شده بودم، اما دو تن بودند که از مسیر آنان همچنان به تاریخ متصل بودم: یکی همکلاس دوره دبیرستانام که ادبیات میخواند و از مسیرِ تاریخ ادبیات، گاهی در معرضِ تاریخ قرار میگرفتم و دیگری هماتاقی من در خوابگاه که در رشته تاریخ درس میخواند: در آن دوره هم هنوز فکر میکردم، «تاریخ» چقدر بیخود است! اصرار دیگران را درک نمیکردم که درباره چنین چیزی که این قدر بیخاصیت به نظر میرسید، رشته دانشگاهی درست کرده بودند و یا این همه کتاب مینوشتند و منتشر میکردند!
باید سالها طول میکشید تا کشف کنم که «تاریخ» و نیز آموزشِ تاریخ، چیز دیگری است: باید سالها طول میکشید تا من ارزش و لذت تاریخ را کشف کنم. طعم این کشف را در همان سالهای آغاز تحصیل، از دوره دبستان، میشد چشید. تغییر نگاه من به «تاریخ» از زمانی آغاز شد که «فلسفه برای کودکان» (فَبَک) را چون روش و رویکردی نوین به تربیت، کشف کردم.
پیش از آنکه مطمئن باشم میشود «تاریخ» را هم به شیوه فلسفه برای کودکان آموزش داد، بهصورت شهودی و درک کلیام از فبک باور داشتم که میشود نه تنها تاریخ، بلکه هر عنوانِ درسی دیگری را نیز به شیوه فبک آموخت. ازینرو تصور کرده بودم اگر قرار باشد «تاریخ» را به شیوه فبک آموخت، چه خواهد شد؟
نخست به ترتیبها فکر کرده بودم! بر اساس این اندیشه، باید مفاهیم درس تاریخ را با ترتیب زیر به دانشآموزان درس داد:
بهعنوان نمونه میتوانیم بینیم که یک کودک هفت ساله چگونه از نگاه فبک، میتواند پژوهش تاریخی انجام دهد؟ تاریخ بهدنیا آمدن؛ شامل ساعت، روز، ماه، سال، بخشی از تاریخ است. کودک باید روش جمعآوری این اطلاعات را بداند. او باید هدایت شود تا بداند که هر اطلاعاتی از موارد مورد نیاز پژوهشگر، دارایِ سندی است. برای مثال قسمت اعظم این اطلاعات در شناسنامه وجود دارد. در این مورد، او در خواهد یافت که شناسنامه برای او یک سند تاریخی است. ادراک ارزش اسناد تاریخی، نخست باید از ادراک ارزش و اهمیت اسناد شخصی آغاز شود. گاهی افراد تحصیلکرده هم آرشیو منظم و معتبری از اسناد مرتبط با تاریخ شخصی خود ندارند. کودکی ممکن است از اعتبار سندهای شخصیِ تاریخِ خود پرسش داشته باشد. او باید یاد بگیرد که چگونه اعتبار هر سند را بررسی کند: دست کم در گذشته، دقت چندانی درباره صدور سندهای شخصی، از جمله سند تولد وجود نداشته است. تسهیلگر پژوهش تاریخی به کودک کمک خواهد کرد تا کشف کند در کجا متولد شده، (خانه یا بیمارستان)؛ و کدام پزشک، ماما، یا قابلهای به تولد او کمک کرده است؛ و وقایع مهم پیش؛ هنگام و پس از تولد او چه بوده است؟ در اینجا، روش مصاحبه با افرادِ مطلع، و ثبت دادهها را میآموزد و به راههای تازه جمعآوری اطلاعات و دادهها میاندیشد.
همه اینها، بههمراهِ اندیشیدن به ارزش تاریخ، ارزش سند تاریخی، ارزش یافتن راههای تازه برای رسیدن به اطلاعات و دادهها را میتوان در اجتماع یادگیری-پژوهشی کلاس درس به بحث گذاشت و لذت تاریخ و پژوهش تاریخی را به کودکان چشاند. تازه این یک نمونه کوچک و تنها مربوط به مرحله نخست از یادگیری درس تاریخ تحت پوشش فَبَک بود. این شیوه میتواند با پیشرفت در هدفگذاری و یافتن شیوههای جدید و پیچیدهتر جمعآوری اطلاعات، در مراحل بالاتر هم ادامه پیدا کند.
حالا نپندارید که مرادم، پُر کردنِ سر شاگردان از اطلاعات تاریخی است: در اینجا سخنِ من درباره یک «روش» است، و نه «محتوا». شاید بهجای «بخواند» باید گفته میشد: «کشف کند» و «بکاود». از اساس و بنیاد، فلسفه برای کودکان بر انباشت معلومات استوار نیست؛ بلکه بر کشف، کاوش، خلق، و ساختن استوار است.
بخشی از کشف کردن و کاوش از طریق پژوهش، شامل دانشی میشود که پیشتر تولید شده است. دانشِ از پیش تولید شده، در خدمت پژوهشِ تاریخیِ دانشآموز خواهد بود و هیچ کاربردی برای انباشتن مغز کودکان و نوجوانانِ نگونبخت نخواهد داشت. این کشف و کاوش به تنهایی و توسط تک تک شاگردان، بهصورت مجزا، صورت نمیگیرد. فعالیت یادگیری مجزا هم، یکی از تجربههای ناخوشایند و دشوار من در سراسر تجربههای زندگی آموزشیام در کلاسهای درسام بود. معنای کلاس را درک نمیکردم! چرا عدهای کودکِ بریده از جهان و واقعیتهای آنرا، یکجا، تحت عنوان کلاس جمع میکنند در حالیکه با هم هیچ کاری ندارند! در فلسفه برای کودکان، کلاس به اجتماع یادگیری-پژوهشی تبدیل میشود و در درس تاریخ این اجتماع، بر درس تاریخ تمرکز دارد.
پژوهشِ تاریخی در سال اولِ دبستان، که درباره سالهای نخست زندگی کودک، پیش از ورود او به مدرسه است چگونه انجام میشود؟ این پژوهش به کمک تسهیلگر، برای کمک به آموختنِ مهارت هدفگذاری در یادگیریِ تاریخ و روش جمعآوری اطلاعات و دادهها، صورت میگیرد. در مراحل بعدیِ آموختنِ تاریخ هم به جز آموزگار، اعضای خانواده بهویژه مادر و پدر، میتوانند برای کودک نقش تسهیلگر را در پژوهش و یادگیری درس تاریخ، بازی کنند. در سایر مراحل، شامل پژوهش در تاریخِ محله، شهر، استان، کشور، و جهان، تمامی اعضای کلاس، به یک کنشگرِ پژوهش تاریخی تبدیل شدهاند که پیرامون موضوعات مشترک پژوهش میکنند. در دو مرحله نخست نیز (پژوهش در تاریخِ شخصیِ خود و خانواده) گرچه فرایند پژوهش، فردی است اما نتایج به کلاس ارایه و درباره آن بحث میشود.
پیش از پر کردن سر کودکان و نوجوانان از اطلاعات و دادههای تاریخی، آنها باید در شیوه هدفگذاری مطالعه تاریخی، و روش بهدست آوردن اطلاعات و دادههای تاریخی در مقیاس کوچک مهارتهای لازم را کسب کنند. کودکی که اینگونه درگیر پژوهش تاریخی شده باشد هرگز دست از سر تاریخ بر نخواهد داشت و کشور و ملتی که چنین کودکانی را پرورانده باشد، تمدنساز خواهد بود.
در این مقاله، با روش آموختنِ درس تاریخ متاثر از «فلسفه برای کودکان» آشنا شدید. هدف اصلی این بود که نشان داده شود، یک درس بیروح و سرد برای دانشآموزان در دوران تحصیل، بهویژه در دوره کودکی را چگونه میتوانیم به درسی جذاب و شیرین که در آن یادگیری همراه با پژوهش و بهصورت گروهی انجام میشود، تبدیل کنیم.